Chapter 17

89 6 2
                                    

اون هنوز داشت به خنديدن ادامه ميداد كه و من داشتم از خجالت آب ميشدم ، براي اينكه موضوع رو عادي جلوه بدم گوشيم و برداشتم و همينكه لاك رو باز كردم يه اس از طرف يه فرد ناشناس برام اومد
بازش كردم و خوندم

بالاخره تونستم شماره ي خوشگل ترين دختر دانشگاه رو پيدا كنم ، اميدوارم ناراحت نشده باشى .
-لي

اوه ماااااي فاكينگ گاااااااد عار يؤ كيدينگ مي؟
"اوووووه وااااي ، نينااااااا؟ نيناااااا؟"
اينارو همينطوري بلند گفتم و نينا بدو بدو اومد توي سالن و غذاخوري
هري متعجب داشت به من نگاه ميكرد و من اصلا توجه نكردم
"چيشده؟ چرا داد ميزني؟"
نينا با اضطراب گفت
"اوه گاد بگو كي اس داده بهمممم؟"
"كي؟"
داشت از كنجكاوي ميمُرد
" لي فلينننننننننننن"
"نه! نه نه نه... لي؟ لي فلين؟ همون جذاب و كيوته؟"
"ارههه"
"هولي شت"
نينا گفت و ادامه داد
"چي گفته؟"
"بالاخره تونستم شماره ي خوشگل ترين دختر دانشگاه رو پيدا كنم ، اميدوارم ناراحت نشده باشيييي"
"به تو گفت خوشگل؟"
"اره "
سرمو بلند كردم ديدم صورت هري صورتي شده و داره به غذاش نگاه ميكنه
چيشد يهو؟
"خب حالا چي ميخواي بهش بگي؟"
داشتم به هري نگاه ميكردم و اصلا حواسم به نينا نبود
نينا دستش رو جلوي صورتم تكون داد و گفت
"هي؟ شنيدي؟"
"ها؟ اره ... هيچي جواب نميدم"
تا حرفم تموم شد هري سرش و آورد بالا و بهم نگاه كرد
من بهش نگاه كردم و سريع نگاهم و از روي چشماش برداشتم
.
بعد از ٢٠ دقيقه استراحت بعد از ناهار نينا اومد پيشتم و گفت
"چرا نميخواي جواب اونو بدي؟"
هري و ليام توي سالن پيش ما نشسته بودن
سعي كردم خيلي مخفيانه به هري نگاه كنم
ديدم خيلي آروم نشسته و حرفه نينا رو شنيد به من نگاه كرد
من سريع به زمين نگاه كردم و گفتم
"ميدم ، بهش ميگم كه ديگه اس نده چون من بي اف دارم"
به هري نگاه كردم ديدم يه نفس عميق كشيد؟
وأت د هل؟
"اما..."
"اما نداره نينا ، اون روزي با ١٠٠ تا دختره و اين مدل پسرا رو من دوست ندارم، من دوست دارم يكي رو داشته باشم كه فقط ماله من باشه ، نه كس ديگه اي... و قطعا اون ميخواست امروزش رو با من بگذرونه..:)"
يه لحظه بعد صداي خنديدن هري و ليام كل سالن رو پر كرد
"هي جسيكا بيا و اين ويديو رو ببين"
ليام از أونور سالن گفت و ادامه داد
"خيلي باحاله "
نينا به زور دستمو گرفت و منو برد سمتِ هري و ليام

نينا پيش ليام نشست و هري هم بغل ليام بود
هيچ جاي ديگه اي وجود نداشت و من مجبور شدم پيش هري بيشنم
بعد از اينكه ليام و نينا دوبار فيلم رو ديدن هري گوشيه ليام رو جلوي من نگه داشت و بهم نشون داد
.
دو نَفَر توي كليپ به طرز افتضاحي مسخره بازي در مي آوردن و اين واقعا خنده دار بود
از ته دل زدم زير خنده

"د.ا.ن هري"
ليام جسيكا و نينا رو صدا كرد تا اون كليپ مزخرف و بهشون نشون بده
يا شايد ويديوعه بامزه كه براي من بي مزه بود
شايد بخاطر اون پسر احمقي بود كه به جسيكا اس داده.
وايسا!!!!
من اهميت ميدم؟
واقعا ميدم؟!
.
جسيكا و نينا نشستن ، نينا پيش ليام و نشست و من از قصد خودمو به ليام چسبوندم
و جسيكا مجبور شد پيش من بشينه
.
بعد از چند دقيقه ليام گوشيه رو داد به من و من اونو به جسيكا نشون دادم
.
بعد از چند لحظه كه ديدم جسيكا داره اونجوري ميخنده نتونستم چشمام و از روش بردارم و بهش خيره شده بودم
يه لحظه بهم نگاه كرد و من سعي كردم
چشمام و از روش بردارم
و به كليپ نگاه كردم و بعد از اينكه ديدم اون دوباره محو كليپ شد بهش نگاه كردم
.
كارگردان اومد توي سالن و گفت
"همه تون آماده أيد؟ سريع بريد آماده بشين كه سكانس بعدي رو ضبط كنيم"
جسيكا از بغل من بلند شد و رفت به سمت رختكن يا همون اتاق گريم.
منم بلند شدم و رفتم سمت رختكن

"د.ا.ن جسيكا"
رفتم سمت اتاق گريم و لباس عامر عِوَض كردم
كه يهو نينا اومد بغلم و گفت
"راااااستي؟ ناهار تنهايي با هري چطور بود؟"
"بايد جوري ميبود؟"
"يعني هيچي؟"
"منظور؟"
"من شما رو تنها گذاشتم كه شايد ...."
"پس درست حدس زدمممم ترين بيشعور ****"
"حالا چيزي نشده كه ... تو چشمام نگاه كن و بگو اصلا خوب نبود"
يكي از ابروهاشو داد بالا و دست به سينه وايستاد
دلم نميخواست دروغ بگم و از طرفي هم نميخواستم راستي رو بگم
راستش چيه؟
من دارم ...؟
اوه نه ...!
من از هري خوشم اومد
(عااااااااه هارتم*.^)
"گوشيم كو؟ تو گوشيم و ديدي؟"
"بحث رو عوض نكن ... بگو ببينم"
"گوشيم؟"
"اهاااا پس يعني ناهار خوووب بوده، و تو نميخواي اعتراف كني"
پوكر نگاهش كردم و چشم غره رفتم
.
تصوير بردار اومد داخل اتاق و گفت
"حاضريد؟"
"اوه ، اوه الان ميايم"
من سريع گفتم و از اونجا اومدم بيرون تا نينا بيشتر حرف نزنه
.———————————-
سكانس دوم
(دختر در حال كار كردنه و امروز دومين روزي هست كه توي اون فروشگاه كار ميكنه ... همينطور كه داره وسايل و جمع ميكنه داره به اون پسره فحش ميده كه)
د.ا.ن كِيت (اسم جسيكا تو سريال)
"پسره ي احمق ، با خودش چه فكري كرده؟ فكر كرده منم از اون دخترام كه بگه: خوشم اومد، بهش پا ميدم؟
نهههه كور خوندي من اصلا اينطوري نيستم"
همون لحظه داشتم وسيله هارو جابه جا ميكردم كه صداي نفس كشيدن رو پشتم احساس كردم
برگشتم ديدم ... بله همون پسره اومده
"ميبينم كه يه نَفَر داره پشت سره من حرف ميزنه..."
ألكس گفت (ألكس اسم هري تو سريال)
اون از كجاي حرفام اينجا بوده و داشته ميشنيده؟

ادامه....

Sweet Love✨Where stories live. Discover now