درِ لاكِرش با شدت بسته شد و چهره جذاب ترين دختر مدرسه اولين چيزي بود كه جونگكوك بعدش ديد.
موهاي بلند و قهوه ايي رنگش و اون چشماي خمار تيره ، همشون باعث ميشد جونگكوك احساس بدي نسبت بهش داشته باشه.
"جئون جونگكوك ، درست ميگم؟"
دختر با عشوه گفت و جونگكوك احساس كرد هر لحظه ممكنه بالا بياره.
شايد جذاب و خيلي خواستني بود ، اما براي جونگكوك با اين رفتارش مثل به هرزه ها به نظر ميرسيد.
ابرويي بالا انداخت و تا سعي كنه جواب بده جيمين دستشو دور شونه هاي دوستش انداخت و ابنباتي كه تو دهنش بودو گوشه لپش هُل داد تا صحبت كنه.
"خودشه..چي ميخواي؟!"
جونگكوك از لحن بي ادبانه جيمين تعجب نكرد.
چون ميدونست جيمين چقدر از اين دختر بدش مياد و دلش ميخواد سر به تنش نباشه.
دختر چشم غره ايي به جيمين داد و بدون ينكه به خودش زحمت بده تا جواب جيمينو بده ، دوباره نگاهشو رو جونگكوك متمركز كرد.
"امشب يه مهموني دارم..دوست دارم بياي.."
جونگكوك بي ميل لبخندي زد.
شايد مهموني تنها راهي بود كه ميتونست كمي ذهنشو خالي كنه.
از اتفاقاتي كه امروز براش افتاده بود و استرس غير قابل تصوري كه تو همه بدنش پخش شده بود.
"حتما.."
دعوت نامه ايي كه سمتش گرفته بودو گرفت و بعد از ديدن اسم دختر رو كارت لبخند زد.
"حتما ميام ربكا.."
دختر با يه لبخند به جونگكوك دوباره نگاهي به جيمين انداخت.
"تو هم همينطور پارك"
و بعد از اينكه يه چشمك بهش زد اونجا رو ترك كرد مطمئن شد كه دامن كوتاهي كه پوشيده باسنشو به خوبي به نمايش بزاره.
"اون هرزه يه نقشه ايي داره من مطمئنم.."
بعد از اينكه از رفتن ربكا مطمئن شد گفت.
جونگكوك اخم ساختگي ايي كرد.
از اينكه جيمين اونجوري خطابش كرده بود اصلا تعجب نكرد ولي دوست داشت دليلشو بدونه.