05

26.8K 2.6K 927
                                    





دو روزي بود كه مدرسه نميرفت.

نه كه نخواد ، روشو نداشت ، روي اينكه به چشماي جيمين نگاه كنه يا دوباره از تو كوچه رد بشه و وي رو ببينه.

هنوزم باورش نميشد كه گذاشت اون كارو باهاش بكنه بعد از اينكه سكسشو تو اتاق ديدو از حسادت مرد

در واقع اگه تو حالت عادي بود هيچوقت نميزاشت لمسش كنه اما همه اينا به خاطر نيازمند بودن بيش از حد بدنش بود كه مجبورش كرد تسليم وي شه اجازه انجام اون كار شرم اور رو بهش بده.

صحنه ايي كه وي رو اونجا تو اتاق ديد درحالي كه با همه خشونت خودشو به پايين تنه ربكا ميكوبيد از جلوي چشماش محو نميشد.

تصور كردن خودش به جاي ربكا لحظه ايي از ذهنش خارج نميشد.

با اينكه با تمام وجود به خاطر اين كار وي ازش متنفر و ناراحت بود اما بازم نميتونست.

اون بيش از اندازه براي جونگكوك جذاب بود.

هرباري كه به حلقه انگشتاش دور ديك سفت شدش فكر ميكرد بيشتر از قبل تحريك ميشد و دوباره كارش به دستشويي ميكشيد.

خودشم حتي نميدونست چرا انقد اون پسر براش جذاب شده بود ، شايد فقط براي همين كه نميتونست باهاش بمونه بيشتر سمتش جذب ميشد ، يا فقط براي اينكه اون هميشه عاشق اين بود كه يه ددي خفن مثل وي داشته باشه و اون حالا يهو از اسمون اومده بودو ميخواست دديش بشه.

ولي بازم قلبش راضي نميشد.

اون به مامانش قول داده بود كه مشكل نسازه و بدتر از اون ، ميدونست وي يه متجاوز عوضيه كثيفه كه ممكنه هر كاري ازش سر بزنه.

نميخواست با قبول كردن اون به همه آيندش گند بزنه ، اما لحظه ايي از خاطرش بيرون نميرفت.

لبخندش

چشماي خمارش

حتي بعضي وقتا به فرم باسن گردش(كه همون شب تو اتاق ديده بودتش)هم فكر ميكرد و خودش هم باورش نميشد انقد ذهن كثيفي داشته باشه

همه و همه اينا دست به دست هم ميدادن كه جونگكوك بيشتر از قبل از اون پسر خوشش بياد يا به معناي واقعي كمي دوسش داشته باشه.

هنوز از اعتراف كردن اين قضيه پيش خودش ميترسيد و حتي نميتونست روزي رو تصور كنه كه به مادرش بگه كه از يه خلاف كار خوشش مياد.. اونم هم جنس خودش

با در موندگي ناله كرد و بيشتر تو تختش فرو رفت ، دلش ميخواست اون لحظه كه ويو در حال سكس ميديد ميرفت و با دستاي خالي خفه اش ميكرد تا ديگه ادامه نده يا حتي وقتي وي اون كارو براش انجام داد دلش ميخواست از خجالت ميمرد و تو چشماش نگاه نميكرد.

HEAVEN (+18)Where stories live. Discover now