"تو..تو يه..عوضي ايي كه..كه من.."
تو چشماي تهيونگ نگاه كرد و بلخره اون جمله رو لب زد.
"دوسش دارم.."
نفس تهيونگ بند اومده بود ، شوكه از حرفي كه جونگكوك گفته چشماش رو چشماي اشكي پسر كوچيك تر ثابت مونده بود و حتي نميتونست يه كلمه درست و حسابي از بين لبهاش خارج كنه.
جونگكوك بهش گفته بود دوسش داره و اين براش درست مثل يه معجزه بود.
"من دوست دارم كيم تهيونگ."
نميتونست جلوي باز نشدن دهنشو بگيره.
همونجوري كه به صورت خيس و دماغ قرمز شده جونگكوك خيره شده بود با صداي لرزوني صحبت كرد.
"همين الان چي گفتي؟"
باورش نميشد كه اون كلمات رو شنيده.
اين قطعا احمقانه ترين چيزي بود كه به زبون آورده بود وقتي انقدر درست و واضح اون كلمات رو از زبون جونگكوك شنيد.
يا شايد اشتباه ميكرد.
شايد گوشاش مشكل پيدا كرده بود.
شايد داشت عقلشو از دست ميداد.
شايدم از وقتي جونگكوك رو ديد عقلشو از دست داد و اثرشم اين بود كه اينجوري توهم بزنه.
جونگكوك از اون اعتراف مسخره حس بدي داشت
نتونست جلوي زبونشو بگيره و اين بيشتر از هرچيزي اذيتش ميكرد كه تهيونگ حتي يه كلمه هم به زبون نياورده بود.
حدس ميزد خيلي شوكه شده باشه كه داره با دهن باز و چشمايي كه نزديكه بيرون بزنن بهش خيره شده.
معلومه كه شوكه شده اون منو براي سكس ميخواد.
با خودش گفت و مثل احمقا حلقه اشك تو چشماي بزرگش جمع شد.
"فرا..فراموشش كن..من نبايد باهات ميومدم.."
با صداي لرزوني گفت و لبشو محكم گاز گرفت تا نزنه زير گريه.
بعد از برداشتن موبايلش از رو ميز ، بي اينكه حرف ديگه ايي بزنه يا حتي نگاهي به تهيونگ هاج و واج بندازه ، از جاش بلند شد و به سمت در خروجي حركت كرد.
تهيونگ عصبي دستي به صورتش كشيد و دستاش با يه ريتم شلخته ايي رو ميز ضرب گرفت.