13

19.9K 2.5K 933
                                    



براي بار سوم شمارشو تو گوشيش پيدا كرد و گزينه تماس رو لمس كرد.

"جواب بده ، جواب بده"

زير لب زمزمه كرد.

منتظر بود ايندفه ديگه صداشو بشنوه ، يا حتي انتظار داشت دوباره يه غريبه جوابشو بده ، اما اين اتفاق نيوفتاد.

دقيقا بعد از چندتا بوق ، تماس قطع شد و جونگكوك با عصبانيت موبايلشو رو ميز عسلي رو به روش انداخت.

سرشو بين دستاشو گذاشت و كمي موهاشو كشيد.

نكنه باز داره با يه نفر ديگه ميخوابه؟

با خودش فكر كردو با استرس بيش از اندازه ايي كه همو وجودشو در بر گرفته بود گوشه لبشو جوييد.

از رو مبل بلند شدو سمت اشپزخونه رفت.

تو ليوان بلند شيشه ايي كه تو سينك بود اب ريخت و يه نفس همه اش رو سر كشيد.

اصلا من چرا نگرانم؟

چرا حسوديم ميشه؟

من كه اونو ميشناختم.

ميدونستم ادم وفاداري نيست.

اين حسودي لعنتي پس براي چيه؟

قيافه گريه به خودش گرفت و حتي نزديك بود يه قطره اشك از چشماش بيرون بريزه كه صداي كسيو از پشت سرش شنيد.

"جواب نميده ، مگه نه؟"

روشو برگردوند و موهاي نعنايي يونگيو ديد.

گوشه لبشو گاز گرفت و سرشو به چپو راست تكون داد.

"نگران نباش ، مطمئنم كارش مهم بوده كه همچين شبو موقعيتيو از دست داده.."

يونگي چشمك زد و از تو يخچال چند تا موز برداشت.

جونگكوك احساس كرد گونه هاش قرمز شده.

اين حرف..

يني..

تهيونگ منو فقط براي سكس ميخواد؟

HEAVEN (+18)Where stories live. Discover now