22

775 95 2
                                    

_: ولیحا میشه بری زینو لیامو بیدار کنی؟

و : ینی برم توی اتاقشون مامان ...

ت : نه میتونی از توی حموم صداشون کنی خب اره دیگه بری تو اتاقشون ...

رفتم بالا و در زدم و کسی جواب نداد ...
مامان من باید همه چیزو بهت بگم؟
شاید لخت باشن واااییی ...
خب دیگه بدتر از اینم نیست ولی خب پایین تنشون پوشیدس معمولن پتو میندازن رو خودشون البته اینا هیچ کدوم معمولی نیستن روانی ان ولی خب
درو باز کردم و رفتم داخل وااایی اونا چه سوییت خوابیدن گوشیمو در اورم و اول ازشون عکس گرفتم و بعد بیدارشون کردم و سریع اومدم بیرون ...
چند دقیقه بعد اومدن پایین و نشستن رو میز صبحونه بعد از خوردن صبحونه به زین اشاره کردم که بریم و اونم بلند شد

ز : لییی منو ولیحا باید بریم تا یه جایی و بیایم ببخشین باید دوتایی بریم مشکلی نیست

ل : نه عشق خوش بگذره

و : وااه بیا دیگه مسخره ها

ل : به منو عشقم حسودی نکن

و : حسودی شمارو ... زینن

رفتیم و وقتی به اندازه از خونه دور شدیم چیزی که میخواستم رو به زین گفتم

و : زین دیروز که لوکاس اونجا بود

ز : خب

و : میگفت که قبلن با لیام دوست بوده

ز : اره دو ماه توی اینستا و بعدشم هیچی

و : تو میدونستی؟

ز : اره و چون لوکاس هرزه کلاب ها بوده لیام بعد از دیدنش نمیمونه باش اونا حتی کیسم نداشتن

و : من کاری به زندگی شخصی لو ندارم اون دوستمه ولی خب
گفتم بهت بگم

ز : لیام همه چیزو بهم گفته ما با دوستی و راستی شروع کردیم

و : چه شوهری بدون هری تا الان اونجا هزار بار رل زده و منو اینجا تنها گذاشته

ز : هری عاشقته ولیحا فقط برای کار پدر مادرش مجبور شدن برن اون برمیگرده من مطمئنم بعدشم تو که گفتی هر روز باهاش حرف میزنی

و : لوکاس میخواست یه چیز دیگم بگه اما بعد از ناهار دیگه نگفت

ز : مهم نیست ولیحا ولش کن
باید بریم خریدا رو بکنیم بگذار ببینم وضعیت نایل و نیکولا چطوره

ز : هی نیکول عاشق چطوری

ن : مرگ زین ... دارم خونه  رو برای شوهرت تزیین میکنم که تولدشه چطوره حالم به نظرت؟

ز : عالی میشه گوشیو بدی دوست پسرت ...

ن : نایلک بات کار دارن

ز : نایلککک ریلی

ن : فقط خودم بهش میگم

ز : مهم نیست فقط میخوام آدرس جایی که کیک سفارش داده رو بهم بگه همین

LIFE...CHANGE'SOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz