ز : لیام مطمئنی نمیای؟
ل : آره نمیخوام باهاش مواجه شم
ز : وقتی اون بفهمه تو ازدواج کردی چیزی برای ترس نیست لیام میتونیم یکمم بچزونیش بخاطر این قضیه ای که میگی مهمه و به من نمیگی و اینکه نیای ضعیف بودنتو نشون میده اون میگه لیام هنوز جلوی من ضعیفه
ل : فاک یو زین چقدر حرفات درسته منم میام فقط چی بپوشم
ز : شلوار لی زاپ داره که باهم خریدیم و اون تیشرت مشکی جذبه
ل : زین مطمئنی میخوای منو بیاری که خردش کنی یا میخوای منو بدی بهش که بفاکم بده
ز : هیچ کس حق دست زدن به تورو نداره لیام دیگه چه برسه اون گوهو بخوره و مطمئن باش هرکس نگاه چپت کنه دهنش سرویسه
ل : اووممم جووون که
ز : تو ماشین منتظرتم لیام
ل : باشه
رفتم و ماشینو از پارکینگ آوردم بیرون و داشتم فکر میکردم
ینی لوکاس زینو چیکار کرده که اون اینقدر ازش بیزاره
چیکارش کرده که میگه زندگیمو داغون کرد
و بخاطر این میترسم بهت آسیب بزنم ...
هوووف چرا بهم نمیگه پسره احمق ...ل : زی کجایی
ز : ببخشید کی اومدی؟
ل : دو سه دقیقه ای میشه
ز : داشتم فکر میکردم
ل : بهم میگی؟
ز : بیبی به تو نگم به کی بگم؟
ل : به من بگو بیبی😉
ز : خب به اینکه لوکاس چیکار کرده که نتیجش نمیگذاره ما زندگیمونو بکنیم
ل : قول میدم بهت بگم ...
ولی الان نه ...ز : لیام ... حتی اگه من قبول کنم تو بازم میخوای بری
ل : نمیدونم زین ...
نمیتونم کنار بیام که ممکنه بهت آسیب بزنمز : ولی من میام اصلن بگذار بدونم چیه شاید اونقدرام مهم نباشه
ل : مهم زین مهمه ...
ز : پس از لوکاس میپرسم
جری شد و اومد سمتم
ل : جرعت داری از اون بپرس زین
ز : پس خودت بهم بگو ... وای عصبی میشی خوراکی میشی
ل : بهت میگم ولی امروز نه ...اگه گفت چیزی میدونی
ز : میدونم و اونقدرام مهم نیست که بخوام از لیام دور شم ...
ل : راه نمی افتی
ز : بریم
رفتیم خونمون و ولیحا درو رومون باز کرد رفتم سمتش
_: هی زین چطوری پسر
لیام هنوز نیومد داخل ینی اول رفت توی آشپز خونه پیش مامانم