از روی تخت بلند شدم و رفتم بیرون که صبحونه درست کنم خونه جدیدم خیلی خوبه لیام داخلش داره😂😂
اون توی اتاقش خواب بود و درشم بسته بود ترجیح دادم که بیدارش نکنم تا وقتی صبحانه کامل حاضر شد .
رفتم و چندتا پنکیک درست کردم به همراه دوتا نیمرو و اونارو توی دوتا بشقاب گذاشتم و چهارتا نون هم تست کردم و برای هر بشقاب دوتا گذاشتم رفتم توی یخچال و خب واقعن نمیدونم لیام صبحا به جز قهوه چی میخوره پس یه لیوان شیر و یه لیوان آب انبه ریختم و براش گذاشتم و خودمم که آب انبه رو به همشون ترجیح میدم😁
ماگ هامونو از قهوه پر کردم و خب رفتم که لیامو بیدار کنم درسته ما مثل خیلی از زوج ها شب اول بکن بکن نداشتیم ولی به عشقمون اعتراف کردیم
اصلن کی گفته پایه اصلی و مهم و ثابت عشق سکسه؟
در اتاقشو زدم و خب جوابی نداد و مجبور شدم بازش کنم و رفتم داخلفااااککککک اون بدون لباس چه هاته و الان داره باعث میشه نظرم راجب پایه ثابت زندگی عوض شه😂😂
بدنش کمی عرق داشت و سیکس پکاش باعث میشد که بخوام همین الان بهش بدم/=
رفتم کنارش و صداش کردم و تکونش دادمل : زین لطفن برو
ز : صبحونه حاضر کردم بیا پایین.
و بدون کار اضافه دیگه ای اومدم پایین ... چرا من نباید اولین روز زندگی مشترکمو توی بغل عشقم بیدار شم
هر چند این متفاوته اما خب دل نمیفهمن که فقط مغز اینو میفهمه پس همه این خواسته های من طبیعیهلیام رفت و صورتشو شست و اومد رو به روم نشست و شروع کردیم به خورن
ل : زین این واقعن خوشمزه شده
ز : نوش جونت ...
نمیتونستم تحمل کنم با اینکه میدونه من دوسش دارم اما کاری نمیکنه پس گفتم : اعتراف های دیشبو همون جا خاک کن لیام نمیخوام هیچکدوممون آسیب ببینیم ازشل : همینکارو کردم زین
عصبی شدم بلند شدم و رفتم سمت گوشیم
دیدم لیام متوجهمه اهمیتی ندادم وزنگ زدم به نایل اون باید امشب بیاد اینجا اون باید کمکم کنهز : هییی ناییلللل
ن : سلام دیکهد زندگی مشترک خوبه؟
ز :عالیه نایل عالییی
ن : خب ...
ز : میخوام بیای خونم میشه؟
ن : البته که میام و اینکه پدرمادراتون هم امانتی بهم دادن که باید بهتون بدم و البته خواهراتون
ز : پس میبینمت
.
میدونم کمه ولی من دیروز سه تا پارت آپ کردم😂😂 و اینکه شبم آپ میکنم
و اینکه نمیدونم چقدر طول بکشه احتمالن تا 30 پارت تمومه یا 28 شایدم بیشتر بستگی به شماها هم داره و اینکه اگه دلتون خواست یکم تگ و اینا کنین بیاد بالا داستان