He is...um...my Heart

1K 134 9
                                    

زین توی بغلم بود و خب من داشتم از این لذت و زجر میبردم ...

سخته عشقت بغلت باشه اما نتونی طوری که میخوای بغلش کنی ...

سخته دوستت داشته باشه دوستش داشته باشی اما بدونی ازش جدا میشی چون با تو بودن بهش آسیب میزنه ...

لبخند زینو دیدم خب باید با خودم رو راست باشم اون دوست داره ما مثل همه زوج های دیگه باشیم ولی ما نمیتونیم اون میخواد نظر منو عوض کنه و خب هر کاری هم بابتش میکنه ولی من باید قوی باشم من دوستش دارم پس نباید بهش آسیب بزنم

و این سخت ترین قسمت عشقه دوری برای اینکه بهش آسیب نزنی ...
ززین لطفن اینکارو باهام نکن ...
لطفن دیونه ترم نکن ...

همینطور که سرشو روی شونم گذاشته بودم خودش به سمتم چرخید و دستشو دورم انداخت و جایی بین سینه و شکمم تقریبن خوابش برد منم محکم تر بغلش کردم و سرشو بوسیدم اصلن کنترل رفتارام دست خودم نیست ...

ن : وااییی لیام چه سوییت خوابیده یه عکس ازتون باید بگیرم

ل : نه نیکول

ن : چرا لیاام میگیرممم

ج : نیکول چه خبره

ن : میخوام از زین و لیام عکس بگیرم که لیام نمیگذاره یه لحظه ببینینشون اخه

ک : وااییی خدایا چه زیبا خوابیده عکستو بگیر نیکولا

ل : خب حالا دوتا شدن
و همه خندیدن
و زین یکم تکون خورد بیشتر گرفتمش به خودم و اروم گفتم که سروصدا نکنن چون زین خوابه و نیکولا زبون برام در اورد و این مسیر باعث شد من توی این زمان مدت کم از فکر اینکه من به دیگران آسیب میرسونم بیام بیرون و واقعن زندگی شادو بچشم و حس کنم خوشبختم.

د.ا.ن زین

توی بغل لیام بودم و خب خواب نبودم اما من دوست داشتم که توی این حالت باشم پس الکی خودمو زدم به خواب و خب شاید بهترین جایی که تا حالا سرمو گذاشته بودم اونجا بود ...
فاااااکککک اون بغلم کرد و داره اروم کمرمو میماله حتی بوسمم کرد ...
لیام چرا اینطوری میکنی ...
چرا اینکارو میکنی ...
چرا حرف نمیزنی ...
چرا نمیگذاری مرحمت باشم ...
اون به بقیه گفت ساکت شن چون من خوابم و خب من واقعن حس خوبی دارم قول میدم لیام ...
قول میدم پشیمونت نکنم ...
قول میدم که حس کنی همه چیزو ...
عشق ، زندگی ، شادی ، خوشبختی ، و وقتی اینطور شه و تو اینارو احساس کنی اون موقع دیگه از هم جدا نمیشیم .

تو این افکار بودم که جف ترمز کرد

خوابو بیدار بودم و خب لیام میخواست بیدارم کنه که کارن گفت : لیام خجالت بکش واقعن میخوای بیدارش کنی ؟ بغلش کن برو داخل احتمالن ولیحا خونس چون چراغا روشنه

و منم از این فرصت استفاده کردم و خوابمو سنگین تر کردم و خب لیام باشه ای گفت و منو بلند کرد.

LIFE...CHANGE'SDonde viven las historias. Descúbrelo ahora