-نمیخواد بیدارشه؟
-خفه شو
-بیخیال داداش بیا ولش کنیم
-نفهم جلو همه داد زدم داداشمه
-ما که می دونیم نیست
جیمین-اجوما
چشماش همه چیو سیاه میدیدم
-اسمایل((smile ))از روش بلند شو
اسمایل-فقط خواستم صورت قاتل مادرتو گرم نگه دارم
با برخورد ناگهانیه نور به چشماش دستشو جلوی چشمش گرفت
اسمایل-بفرما داداشتون گرم شده اماده خوردن
-خفه شو هعی پسرجون خوبی؟
جیمین-من کجام اجوما کجاست
مرد جوون رو به روش لبخند تلخی بهش زدو اروم بهش کمک کرد وایسه
اسمایل-هعی هوسوک این به مامانت میگه اجوما
هوسوک-خفه شو اسمایل جیمین شی تویی درسته؟
سرشو اروم تکون داد و به چشمای جدیه هوسوک خیره شد
هوسوک-من پسر اجوماتم هوسوک
جیمین-اجوما کجاست
اسمایل-خدایی یادت رفته چی شده ای بابا کف دستتو نگاه کن خون مامانشه
جیمین به دستش نگاه کرد با دیدن خون خشک شده کف دستش جیغ کشید همه چی از جلوی چشمش رد شد ارزویی که ای کاش نمیکرد اون هتای عوضیش که تنها داراییه زندگیشو کشت با گریه رفت سمت هوسوک و دستشو دور کمرش حلقه کرد
جیمین-من معذرت میخوام من کشتمش
هوسوک-ای بابا اروم بگیر بچه کاریت ندارم
جیمین رو بزور از خودش جدا کرد
اسمایل-ای بابا تفی شدی هوسوک جیمین من اسمایلم هتای هوسوک
جیمین-ازتون بدم میاد
خواست به گرگ جلوش با لگد ضربه بزنه که هوسوگ جلوشو گرفت
هوسوک-کافیه جیمین من ناراحت نیستم ازت چون میدونم اونی که مادرمو کشته تو نبودی هتات بوده هتای منم از این کارا زیاد کرده
اسمایل-هوسوک پسر بیخیال اون فقط تقاص آرزوهاته به هر حال تو بخوای یه جنده رو هم شبا بکنی باید بهش پول بدی
هوسوک-خب کافیه من بهت یاد میدم چجوری زندگی کنی برای شروع هیونگ صدام کن و به بقیه بگو که من برادر بزرگترتم و به کسی درباره هتات چیزی نگو
جیمین-اگه به نشونم نگاه کردن چی اونا منو میکشن
هوسوک-میتونی پنهونش کنی اما اینجوری اینده خوبی در انتظارت نیست
جیمین-پس چیکارکنم
هوسوک-فریب
جیمین-چی
YOU ARE READING
Survivor
Fanfiction-مشکلی ندارم چیزی که الان مهمتره اینه که با این جادو چیکارکنیم -میشه باهاش جنگید -چطوری ؟ -بازمانده ژانر:فانتزی،اسمات کاپل:یونمین،ویکوک،نامجین وضعیت:کامل شده