چشماشو باز کرد
جونگیون-به هوش اومد
یونگی-جیمینا خوبی
جیمین-اب
یونگی-میشه یکیتون براش اب بیاره
به لباس سفید یونگی که لکه های خون روش بودن نگاه کرد
جیمین-داشتم میمیردم
یک دفعه صدای خنده گوریوم بلند شد
دوسان-زهرمار
گوریوم-اخه نگاه کن انگار اومدیم کافی شاپ همه زوجن
دوسان-تن لشتو بلند کن
صدای خنده گوریوم بالا تر رفت
گوریوم-چیه هیونگ جا نمیشی ناراحتی؟
دوسان-خفه شو تا نکشتمت
جیمین-اینجا چه خبره
یونگی-اومدیم خونه جونگ کوک اینا
جیمین-درد دارم
یونگی-خوب میشی چیزی نیست
ابو از دست نامجون گرفتو لیوانو به لب خشک جیمین نزدیک کرد
جیمین-نمردم؟
یونگی-نه خیر نمردی بار اخرت باشه درمورد مردن حرف میزنی
جیمین-دستم قطع شد
یونگی-نمیدونم به دوتا دستات نگاه کن ببین قطع شدن
جیمین-پس چم شده
جونگیون-نشانت برگشته بازمانده واسه همینه که یکم درد داری
جیمین-شما؟
جونگ کوک-هیونگ منه جیمینی حالت خوبه؟
تهیونگ-خیلی تو داری پارک جیمین هیچکی متوجه نشد تو اژدهای سیاهی
نامجون-مرموز بگو واسه چی انقدر زور داشتی
جین-نامجونا اذیتش نکن
نامجون-اینا همه بالا سرش دارن پچ پچ میکنن به ما میرسه اذیتش نکن واقعا بدی هیونگ
با حالت کیوتی جملشو تموم کرد که موجب شد همه بجز جین با نگاهی که داد میزدن چندش بهش نگاه کنن
جونگیون-من میخوام باهوتون حرف بزنم
همه ساکت به پسر تک چشم رو به روشون زل زدن
جونگیون-اگه شما نگران بازمانده اید و میخواید بدونید بعدش چی میشه من میخوام دوباره ارزومو تکرار کنم
جونگ کوک-چی؟
یونگی-میفهمی چی میگی هیونگ؟
جونگیون-میرم اینده و وقتی برگشتم بهتون میگم چیا دیدم
تهیونگ-ولی اینطوری...
جونگیون-خودم میدونم چی میشه
یونگی-ولی هیونگ....
YOU ARE READING
Survivor
Fanfiction-مشکلی ندارم چیزی که الان مهمتره اینه که با این جادو چیکارکنیم -میشه باهاش جنگید -چطوری ؟ -بازمانده ژانر:فانتزی،اسمات کاپل:یونمین،ویکوک،نامجین وضعیت:کامل شده