یونگی به دوستش که عصبی دستاشو بین موهاش میکشید نگاه کرد و دوباره ازش پرسیدیونگی-شوخی میکنی؟
نامجون-الان واقعا تو حالی نیستم که شوخی کنم
یونگی-الان کجاست؟
نامجون-همین داره اذیتم میکنه نمیدونم کجاست
یونگی-میخوای بگی حتی بعد از کارتم بغلش نکردی که وقتی بلند شد بفهمی؟
نامجون-تاحالا از مستی بیهوش شدی ؟
یونگی-بهش لب نزدم
نامجون-پس زر نزن
یونگی-بلو کجا بود تا جلوتو بگیره
نامجون-ما هتامونو تو خونه غیبش میکنیم این قانونه
یک دفعه در کلاس جلسه ابی ها باز شد و جیمین با عصبانیت جلو اومد یقه نامجونو گرفتو چسبوندش به دیوار
جیمین-واقعا بی لیاقتی
نامجون-پیش شماست؟
جیمین-حق اینکه دربارش حرف بزنیو نداری
نامجون-بهش بگید برگرده خونه وگرنه به بابا میگم
تهیونگ-میگی بهش تجاوز کردی؟
نامجون-میگم اغوام کرده
جونگ کوک-عوضی
نامجون-ممنونم البته اشکالیم نداره بزارید پیش شما بمونه حداقل گیر دادناش تموم میشه
جیمین-عوضی اون نمیتونی بشینه یا راه بره اون وقت تو...
خواست به نامجون حمله کنه که یونگی پرید بینشون
جیمین-گمشو اونور من باید حسابشو برسم
یونگی-بزارید واسه بعد از مسابقات
جیمین یقه نامجونو محکم ول کرد
جیمین- دیگه سراغی ازش نگیرنامجون بی هیچ حرفی به سه تا پسری که همین الان از کلاس بیرون رفتن نگاه کرد چرا همیشه اونو ادم بده میدیدن همه اینا تقصیر جینه اگه اون...
یونگی-بیا بریم وایسا یقتو درست کنم
یقه نامجون که توی دستای کوچیک جیمین مچاله شده بودو صاف کرد و باهم از کلاس رفتن بیرون
نامجون-بلو
بلو-چیه
نامجون-برو باهاش حرف بزن ازش معذرت خواهی کن
بلو-باشه
اروم از بین پاهای بچه ها رد شد و به سمت خوابگاه رفت
یونگی-میگم این بلو چه کیفی میکنه ها
نامجون-چی
یونگی-خب وقتی رو زمین میخزه میتونه از پایین بدن دخترایی که دامن پوشیدنو دید بزنه
YOU ARE READING
Survivor
Fanfiction-مشکلی ندارم چیزی که الان مهمتره اینه که با این جادو چیکارکنیم -میشه باهاش جنگید -چطوری ؟ -بازمانده ژانر:فانتزی،اسمات کاپل:یونمین،ویکوک،نامجین وضعیت:کامل شده