Part26

1.8K 386 40
                                    

جیمین-الان خوبی؟

یونگی-بهترم

جیمین-مطمئنی میخوای استراحت کنی؟

یونگی-نه نیازی نیست فعلا بیا دعا کنیم چند روزی خبری از اون عجیب غریبا نباشه

جیمین-چند روز؟

یونگی-میدونی که تا پنج جواهر باهم نباشن نمیشه و ما جواهر اولو نداریم پس مجبوریم باهاش زندگی کنیم

جیمین-من خستم

خمیازه ای دنبال این حرفش کشید

یونگی-دیشب تمرین کردید ؟

جیمین-نه دیشب نخوابیدم

یونگی پوزخندی زدو ابروشو بالا انداخت

یونگی-چرا ؟

جیمین-اممم چون چون...

یونگی پرید وسط حرفش

یونگی-نکنه دلت برام تنگ شده بود

جیمین-چیییی؟نخیرشم دیشب هوسوک هیونگ خونه نیومد منتظر اون بودم

یونگی-باشه باشه منم یوتای الاغم

ایکاروس-الان به من گفتی الاغ

جیمین ریز به دعوای ایکاروس و دوستش خندید چند لحظه بعد از اینکه یونگیو دوست خودش خطاب کرده بود چشماش گرد شد

یونگی-ای بابا منظورم خودم بود برو دیگه برو پیش دوسان بازی کن=] مگه نگفته دلت واسش تنگ شده

جونگ کوک-نامجون نیومده هنوز؟؟

یونگی-خبر نامجونو میگیری؟؟مطمئنی با کیم نامجون کار داری

جونگ کوک-به خدا کار مهمیه

همون لحظه نامجون با لبخندی که یونگی فکر میکرد خیلی احمقانس و وقتی که خیلی خر ذوقه این لبخندو میزنه اومد سمت یونگی

جونگ کوک-اوه نامجونی خیلی خوب شد که اومدی
سریع دست نامجونو کشیدو از کلاس بیرون برد

جیمین-نامجونی؟

دست نامجون رو کشیدو با خودش برد به دور ترین نقطه مدرسه

نامجون-چیکار میکنی؟اگه دیر کنم بابا بزرگ یونگی پارم میکنه

جونگ کوک-موهاتو کجا رنگ کردی؟

نامجون-چرا میپرسی

جونگ کوک-ام راستش میخوام یه صفایی به موهام بدم

نامجون-امروز میرم اونجا باهم میریم

جونگ کوک-میشه جیمینم بیاد؟؟

نامجون-بیاد چیکار کنم بعد از مدرسه جلوی در منتظرتونم

جونگ کوک-خیلی دوستت دارم نامجون

نامجون-از تو و اون دوست پسر خنگت متنفرم

جونگ کوک نمیدونست از اینکه نامجون تهیونگو دوست پسرش صدا زده بود خوشحال بشه یا از اینکه بهش صفت خنگ رو داده بود کاری کنه که پشیمون شه

Survivor Where stories live. Discover now