یونگی -صدو هشتادو دو
جیمین بطری ابشو از روی زمین برداشتو درشو باز کرد
یونگی-صدو هشتادوسه اییی خیلی سنگینی
جیمین-فقط چندتای دیگه مونده
یونگی یکم دیگهنق زد ودوبارهرفتپایین
یونگی-صدوهشتادوچهار بیا پایین جیمینکمرم داره نصف میشه
جیمین -تقصیر خودت بود گفتم سر تمرین دقت کن هیونگ گفت این تنبیهته برو پایین وگرنه مجبور میشم اسمایلم اضافه کنم
یونگی-غلط کردم صدو هشتادوپنج میگم تو خیلی بدن خوبی داری سیکس پکاتو دیدم صدوهشتادوشیش
جیمین-مرسی از این تمرینا زیاد با هیونگ داشتم این تنبیه هارو هم خیلی بیشتر
یونگی-اوه واقعا صدو نود فکر نمیکردم هوسوک هیونگ انقد سخت گیر باشه
لب و لوچه پسر کوچیکتر اویزون شد
جیمین-اون فقط هیونگ منه هیونگ صداش نکن
یونگی-صدو نودو چهار پس چی صداش کنم صدو نود و پنج
جیمین-هوسوک سونبه نیم یا حداقل هیونگ نیم بزار حس کنم یه فرقی داریم
اسمایل-الان حسودی میکنی
جیمین-نخیرشم اینطوری نیست
یونگی-باشه صدو نودو شش هیونگ نیم صداش میکنم صدو نود هفت
جیمین لبخندی زد و اروم شونه های یونگی رو فشار داد
یونگی-همونجا همونجا صدو نود و هشت صدو نود نه
برای اخرین بار تنشو بالا کشید
یونگی-دویست
با اه بلندی خودشو انداخت زمین
جیمین-خوبی؟ میتونی بهتمرین ادامهبدی؟
یونگی -اولا پشتمو ماساژ بده یکم دوما به نظرت دویستا شنا رفتن با وجود یه ادم پشت کمرت مث اب خوردنه؟معلومه که دارم میمیرم ای خدااا
ایکاروس-اون همیشه غر میزنه
دوسان-حالا میفهمم که هتا اینه شخصیتی یوتاعه
ایکاروس-یعنی میگی من غر غرو عم؟هیونگ از تو توقع نداشتمبلاخره ما بالا چند میلیون ساله باهمیم چطور دلت میاد به من بگی غرغرو
دوسان-اه با تو نبودم که با خودمو جیمین بودم
ایکاروس-اها اره
دوسان نفسشو بیرون داد و یواش ایکاروس رو غرغرو صدا زد
اسمایل-من گشنمه
جیمین-باید وایسی هیونگ بیاد
اسمایل-ای بابا
گرگ تنها رفت گوشه اشپزخونه و کز کرد
اسمایل-اگر بار گران بودیمو رفتیم اگر نامهربان بودیمو رفتیم
جیمین-اسمایل یه ساعت تحمل گشنگی کسیو نمی کشه
یونگی که پیرهن مشکیشو بالا داده بود به شکمش خیره شد
یونگی-یعنی مال منم مثل مال تو میشه
جیمین-نه
یونگی-چرا نمیشه
جیمین-توقع داره اون تپه که مث پشمک نرمه تبدیل بشه به سیکس پک محکم من
یونگی-خو من چیکار کنم
جیمین-هیچی مشکل از بچگیته
یونگی-یعنی چی
جیمین-یعنی اون موقعی که جلوت غذا میذاشتن باید کمتر کوفت میکردی
هوسوک-سلام یونگیا جریمتو رفتی
یونگی-اره هیونگ نگاه جیمین هنوز روم نشسته
هوسوک-خوبه چقدر طول کشید جیمین
جیمین-یه ربع منو معطل کرد
هوسوک-اوکی بیاید شام بخوریم فردا باید بریم مدرسه بعد از شام برید یه دوش بگیرید
......................................................................
خب این دفعه واقعا کامنتو ووت کم بود😐چیکار کنم؟؟
YOU ARE READING
Survivor
Fanfiction-مشکلی ندارم چیزی که الان مهمتره اینه که با این جادو چیکارکنیم -میشه باهاش جنگید -چطوری ؟ -بازمانده ژانر:فانتزی،اسمات کاپل:یونمین،ویکوک،نامجین وضعیت:کامل شده