صبح با نوری که توی چشمش میخورد بیدار شد
یونگی-صبح بخیر
به یونگی که از پشت بدن برهنشو بغل گرفته بود نگاه کرد
جیمین-درد دارم
یونگی-طبیعیه
جیمین-کاری به طبیعی بودن یا نبودنش ندارم منو با خودت ببر حموم
یونگی-این یعنی یکی دیگه؟
جیمین-نه ولی این...
بالشتشو به کله یونگی کوبید
جیمین-یعنی خفه شو خودم میرم
سعی کرد بلند شه که با هجوم درد به پایین تنش مجبور شد چشماشو ببنده
یونگی-ولی این یعنی اره
سریع جیمینو بغل کردو به سمت حموم رفتن
جیمین-لعنت بهت تمام زیر شکمم در میکنه الان چجوری تمرین کنم
یونگی-امروزو استراحت کن
جیمین-خفه شو اگه تمرین نکنم ممکنه...
یونگی-لطفا جیمین بیا یه بار درباره اون حرف نزنیم حداقل یه امروزو به خودت استراحت بده تمام عمرتو با ترس اونا تمرین کردی نمیخوای تمومش کنی
جیمین-نمیدونم شاید زمانی که باید استراحت کنم زمانیه که همه چی تموم شده باشه یا برای نیروی سیاه یا برای من
یونگی-جیمین
جیمین لبخند تلخی به لحن معترضانه یونگی زدو لباشو به لبای یونگی نزدیک کرد
یونگی-باشه هر کاری میخوای بکن ففط زیاد به خودت فشار نیار
جونگ کوک با عجله به سمت در خونشون دویید
جیمین-سلام کوکی
جونگ کوک-دیشب کجا بودید؟؟نمیتونستید بهمون خبر بدید
جیمین-توکه خیلی راحت بغل دوست پسرت خوابیده بودی
جونگ کوک-نه خیرشم من همش به تو فکر..گردنت چی شده؟
جیمین-چی گردنم ها ها ها چیزی نیست
خنده جیمین مصنوعی ترین چیزی بود که جئون جانگ کوک با چشماش دیده بود
جونگ کوک-دعوا کردی؟نکنه یونگی اذیتت کرد
یونگی-ای بابا به من چه
جونگ کوک-نکنه مریض شدید ؟فکر کنم از یونگی گرفتی چون مال اون پررنگ تره
یونگی-چون اون وحشی تره
جیمین-به کی گفتی وحشی ها
یونگی با عجلع شروع به دوییدن کرد این در حالی بود که جونگ کوک پوکر به جیمینی که مث جوجه اردک فلج میلنگید نگاه میکرد
جین-جیمی...هعی مین یونگی بهت تجاوز کردن؟؟
یونگی-کمی از تجاوز نداشت
نامجون-همگی صبح بخیر
یونگی-صبح بخیر عوضی صبح بخیر نامرد قرار بود بهم یاد بدی چجوری اونکارو انجام بدم
تو خوابو بیداری جواب یونگی رو داد
نامجون-خودت دیدی که مچمون رو گرفتن هعی پسر اونا مارکن رو گردن جیمین??
چند لحظه بعد تونست حرفشو هضم کنه
نامجون-تو اب زیرکاه به جیمین چشم داشتی؟؟ها؟؟
جین ریز خندید
جین-حدس میزدم البته حدس که نزدم دیدم که اونشب همو بوسیدن
جیمین-واسه همین عجیب نگاهم میکردی؟؟
یونگی-حالا حرص نخور
جونگیون-راست میگه جیمینا شاید یه اتفاقی واسه بچه تو شکمت پیش بیاد
یونگی-چی داری میگی هی نگو من خیلی محافظ کارم
جونگیون-درسته درسته تو راست میگی عزیزم
جیمین-چرا نگاه میکنید پاشید بریم تمرین
جونگ کوک-ولی ته هنوز خوابه
صدای جرو بحث تانی با تهیونگ بلند شد
تهیونگ-بزار بخوابم شیر احمق
تانی-پاشو بقیه میخوان تمرین کنن منتظر توعن
چند لحظه بعد همه درحال تمرین کردن بودن یونگی با لبخند به جیمین که میلنگید نگاه کرد غافل از پنج جفت چشمی که با نگاه چندشا جمع کنید خودتونو بهشون نگاه میکردن************************************خب همگی سلام
اومدم نکاتی رو بگم و برم
۱. با توجه به نزدیک شدن ایام نحس مدرسه گوشی بنده جیره بندی میشه و کلا تو سه روی شنبه دوشنبه و جمعه هستم و خب اینجوری تایم نوشتنم هم محدود میشه واسه همین باید هفته ای دوبار اپ کنم هم سروایور و هم لاو ریس برای همین برنامه از اول مهر ماه میشه
شنبه ها یه پارت سروایور
دوشنبه ها یه پارت لاو ریس
جمعه هام یه پارت از هر کدومشون
ولی فعلا تلاشمو میکنم تا اول مهر داستانارو به قدر کافی جلو ببرم😊
ووت و کامنت یادتون تره سروایورز💜😉
YOU ARE READING
Survivor
Fanfiction-مشکلی ندارم چیزی که الان مهمتره اینه که با این جادو چیکارکنیم -میشه باهاش جنگید -چطوری ؟ -بازمانده ژانر:فانتزی،اسمات کاپل:یونمین،ویکوک،نامجین وضعیت:کامل شده