یونگی-میدونی زندگی کردن با کراش بچگیهات انقدراهم راحت نیست
اینو در حالی گفت که بطری ابمیوه رو انداخت تو بغل دوستش که یه گوشه کز کرده بود
نامجون-حالتو گرفت
نگاه برزخی به نامجون کرد که تازه ریشه موهاش مشکی شده بودن
یونگی-تمام بدنم تو یه روز کبود شده
ابمیوه تو گلوی نامجون گیر کرد و هرچی تو دهنش بودو ریخت روی جیمین و چند تا سرفه کرد
نامجون-انقدر سریع پیش رفتید؟؟
جیمین-اون فقط دویستا شنا رفت
یونگی-و تو همونم نرفتی
جیمین-چون نیازی نبود به دو دلیل یک من از شش سال پیش اون تمرینارو میرفتم دو من نبودم که تو تمام مدت تمرین زل زده بودم به هیونگ دستمال داری؟
یونگی از تو جیبش یه دستمال دراوردو انداخش رو صورت جیمین
نامجون-ببخشید جیمین
جیمین-خفه شو لباس نازنینم الان بوی پرتقال گرفته و تفات همه روی صورت منن خب غرغرو اگه غرات تموم شد میشه دستمو ول کنیبرم پیش دوستام
یونگی تازه متوجه دستاشون شد که از وقتی از کلاس بیرون اومدن دست جیمینو توی دستش داشت سریع دستشو ول کرد
یونگی-ببخشید حواسم نبود
جیمین-کی حواست هست؟
بی توجه به اونا به سمت دوستاش رفت جونگ کوک با دیدن جیمین با خوشحالی پرید بغلش
جونگ کوک-دلم برات تنگ شده بود
جیمین-فقط دوروز نبودم خب چه خبرا
جونگ کوک-هیچی تو خوبی اون مین یونگیه عوضی اذیتت نمیکنه؟
جیمین اروم خندید و یاد تموم وقتای تو این دوروزافتاد که از یونگی بیگاری میکشید
جیمین-نه کاری بهم نداره
جین-جیمین برگ برنده رو تو دستاش داره هیونگش
جیمین-اره
دوتایی خندیدن
تهیونگ-یه جوری بگید ما هم بفهمیم
جیمین-مین یونگیکراش عجیبی رو هوسوک هیونگ داره این دو روز به خاطر هیونگ ظرفارم شست
جونگ کوک-خوبه ازش کار بکش
جیمین-نقشه براش زیاد دارم جین هیونگ چه خبرا نامجون که اذیتت نکرد
جین-نه اتفاقا باهم صحبت کردیم فکر کنم
جیمین-دیدم تو خودشه چی گفتید
جین-فکر کنم عقلش داره سر جاش میاد
جیمین-این خیلی خوبه هیونگ ولی سر این قضیه مهم ترین چیزتو ازت گرفت
YOU ARE READING
Survivor
Fanfiction-مشکلی ندارم چیزی که الان مهمتره اینه که با این جادو چیکارکنیم -میشه باهاش جنگید -چطوری ؟ -بازمانده ژانر:فانتزی،اسمات کاپل:یونمین،ویکوک،نامجین وضعیت:کامل شده