یونگی رو نیمکت پارک تکیه داده بودو از دور به بچه ها نگاه میکرد یک دفعه با صدای گریه جیونگ به خودش اومد
جیونگ-اپاااااا
از جاش بلند شدو به سمت دخترش رفت
یونگی-جیونگا افتادی؟
اروم دست دخترشو گرفتو کمکش کرد بلند شه
جومین-جیونگا بهت گفتم مراقب باش من یه لحظه رفتم دستشویی ببخشید عمو یونگی
جیونگ لب پایینیشو جلو اوردو تو چشمای اوپاش نگاه کرد
جیونگ-اوپااا
جومین-من مراقبشم عمو
یونگی-دوقلو ها کجان؟
در حالی که به اطراف نگاه میکرد با چشماش دنبال دوتا پسر هم شکل میگشت
جومین-رفتن خوراکی بخرن الان برمیگردن
یونگی-مرسیجومین
جومین لبخند شیرینی زد و جلوی جیونگ زانو زد اروم خاکای روی جوراب شلواری سفید جیونگ تکوند
جومین-باید بیشتر مراقب خودت باشی جیونگا
جیونگ-نوخوام
جومین-چرا؟
جیونگ-اینجوری اوپا دیگه همش بهم نگاه نمیکنه
جومین اروم خندیدو دستشو توی موهای دختر بچه سه ساله تکون داد
جومین-اوپا که به خاطر دستو پا چلفتی بودنت بهت نگاه نمیکنه اوپا با خاطر اینکه خیلی دوستت داره بهت نگاه میکنه
چشمای جیونگ سریع گشاد شدنو توی چشماش ذوق عجیبی دیده شد
جیونگ-واقعا اوپا؟
جومین-اره واقعا اوه ببین دوقلوهام اومدن
مینکوک-جیونگا اُتادی؟
مینهیونگ-هیونگ بشتنی
جومین دستی به سر دونسنگ کوچولوش کشید و بستنی ازش گرفت و باز کرد
جومین-اول کوچیکترا
بستنی داد دست جیونگ
مینکوک-هیونگ من بشگترم
مینهیونگ-نه منم
جومین خندید و در حالی که بستنی دو قلو رو نصف کرد هر دوتا رو همزمان به دوقلو ها داد که باعث خنده خرگوشی مینکوک شد
جومین-هردوتان بزرگید بزرگی به دلاتونه گوگولیا
یونگی-بچه ها بریم؟؟
جومین-جیونگا بریم به اپات بستنی بدیم
جیونگ دست جومینو گرفتو به سمت یونگی رفتن
یونگی-بستنیش چسبید
جیونگ-اپا جیمین کو؟؟
یونگی-دفترش دیگه
YOU ARE READING
Survivor
Fanfiction-مشکلی ندارم چیزی که الان مهمتره اینه که با این جادو چیکارکنیم -میشه باهاش جنگید -چطوری ؟ -بازمانده ژانر:فانتزی،اسمات کاپل:یونمین،ویکوک،نامجین وضعیت:کامل شده