Part5

2.4K 514 28
                                    

اسمایل-آبی آبی 

هوسوک-اسمایل خفه شو سرم درد گرفت

اسمایل- خودت خفه شو پسرم تو گروهه آبیه

اسمایل بازم خودشو به پای جیمین مالید

جیمین-اسمایل بزار وسایلمو جمع کنم

لباساشو تو چمدون چید

هوسوک-لباس های ضخیمتو بعدا برات میفرستم واسه کریسمسم بهت سر میزنم

جیمین-به من یا نونا؟

هوسوک-هردوتون

جیمین ریز خندید سویشرت نازکشو تا کردو گذاشت روی لباساش مسواک و حوله حموم حتی شامپو بدن مخصوص خودشو برداشت و در چمدونشو بست و به سمت کولش رفت اونم پر از کتاباش کرد بعد از اون دفتر خاطراتشو به زور توش جا دادو جامدادی جدیدشو که پر کرده بود تو کیفش گذاشت

هوسوک-اینم کارت اعتباریت 

جیمین-هیونگ

هوسوک-نیازت می...شه

جیمین به چهره هوسوک نگاه کرد بغض جدیدش و اشکی که تو چشاش بود هوسوک رو با تصور اینکه دلش براش تنگ میشه بغل کرد

جیمین-هیونگ

هوسوک-خیلی بزرگ شده بود انگار دو روز پیش بود که تازه اومده بود خونمون

دوسان-خدا کسی رو اینجوری ضایع نکنه

اسمایل-خشکش زد

درحالی که با چشماش واسه بلبل و گرگ خطو نشون میکشید چند باری به پشت هوسوک زد

جیمین-خودم میارمش خونه مخشو میزنم واست

هوسوک-انگار‌همین دیروز بود که پیدات کردم پارک جیمین مطمئنا دیگه اون پسر شکستی و ضعیف نیستی

جیمین-معلومه هیونگ

اسمایل-دستمال بیار ریخت

دوسان-برو دستشویی خوب

اسمایل-نخبه اشکمه

دوسان-اوه ببخشید بیا

دستمالی به اسمایل داد

جیمین-اگه نبودی زودتر از اینا میمردم

چند لحظه تو بغل گرم برادر بزرگترش موند

هوسوک-اگه تو دردسر افتادی بهم زنگ بزن هر ماه نصف حقوقمو میریزم تو حسابت

جیمین-هیونگ زیاده باید به خودت برسی من خودم اونجا کار پیدا میکنم

هوسوک-خفه شو تو که نمیخوای بفهمن بازمانده ای نگران منم نباش به خودم میرسم

اون شب برخلاف شبای قبلی همه تو اتاق هوسوک خوابیدن با این تفاوت که دوتا هتا بیدار رو به روی هم نشسته بودن

Survivor Where stories live. Discover now