لبای جیمین با تعجب باز شده بود
دوسان-هی تو ادم
اسمایل-یوتای من اسم داره هوسوک
دوسان-همون چقدر میتونی به جیمین کمک کنی
اسمایل-اون همه کارها رو بلده
دوسان-چطور میتونی اینو بگی
اسمایل-یه ارزو باعث شد من همه مهارتای لازم هتا داری رو همراه با یه کتابچه راهنما بهش بدم
دوسان-تو چیکار کردی هاپو
اسمایل-کار بدی نکردم مارمولک اون الان همه تکنیک های ممنوعه رو هم بلده و باید اونارو به یوتا کوچولوی تو هم یاد بده
دوسان-حرفی نمی مونه
۶سال بعد
جیمین-هیونگ بلند شو صبح شده
هوسوک-بزار بخوابم جیمین صبحانه رو اماده کن من میام
جیمین اروم از شکم هوسوک پایین اومد و به سمت اتاقش که معمولا تنها کاربردش نگه داری وسایل جیمینه رفت
جیمین-دوسان
صدای اژدها بلند نشد
جیمین-هی دوسان من دارم میرم یه دوش بگیرم
دوسان-خب میگی چیکارکنم
جیمین-بد نیست تو هم بری یه دور این اطراف بزنی واسم خبر بیاری
اسمایل-میدونی چیه جیمین همیشه از خدا واسه یه چیزی ممنونم
جیمین ریز خندید و با دستش موهای اسمایل مرتب کرد
جیمین-صبح بخیر اسمایل و اون چیه؟
اسمایل-اینکه مارمولکت نامرئیه وگرنه تو خونه جا نمیشد
دوسان-میخوای جزغالت کنم هاپو
جیمین-دعوا کافیه من میرم دوش میگیرم جایی رو بهم نزنید هوسوک هیونگم بیدار نکنید دیشب تا صبح سرکار بود
اسمایل-یه جوری میگی انگار تو معدن کار میکنه
دوسان-دوتا ابمیوه رو ریختن تو یه لیوان و یکم تکون دادمو یکم دلبریو منم بلدم
اسمایل-دقیقا
جیمین سرشو با تاسف براشون تکون داد و رفت تو حموم لباساشو دراورد و اب حموم رو تنظیم کرد و اجازه داد که اب تن کوفته از تمرین دیروزشو اروم کنه دستشو لای موهای قهوه ایش برد و گذاشت خیس بخورن وقتی دوش گرفت از حموم بیرون رفتو یه استین کوتاه سفید و یه شلوارک خاکی پوشید رفت سمت اشپزخونه و برای خودشو هیونگش یه صبحانه مفصل اماده کرد
هوسوک-تمومش کنید با دوتاتونم
دوسان-برو بابا الان تکلیف منو جیمین باید مشخص بشه
YOU ARE READING
Survivor
Fanfiction-مشکلی ندارم چیزی که الان مهمتره اینه که با این جادو چیکارکنیم -میشه باهاش جنگید -چطوری ؟ -بازمانده ژانر:فانتزی،اسمات کاپل:یونمین،ویکوک،نامجین وضعیت:کامل شده