Part9

2.3K 473 32
                                    

همین که زنگ خورد تهیونگ سریع از جاش بلند شد و رو به پسر مو بلوند پشت سرش که لباس یه دست مشکی پوشیده بود گفت

تهیونگ-میشه ازت یه خواهش کنم

نامجون-بگو

تهیونگ-ازت میخوام بلو هتاتو غیب کنی همونطور که امروز یاد گرفتیم

نامجون نیشخندی زد که باعث شد یکی از چاله هاش مشخص شه

تانی-اون نمیتونه باهات کاری داشته باشه تهیونگ

نامجون-تو از کجا میدونی گربه کوچولو

تهیونگ-درست صحبت کن

بلو-نامجون اون‌...

تانی-من برادرمو خوب میشناسم انسان تهیونگ بریم

تهیونگ و تانی از کلاس بیرون رفتن

یونگی-هی تو عجیب غریب گفتی داداشت جانگ هوسوکه

جیمین به پسری که راهشو صد گرده بود نگاه کرد با دستاش اون به طرفی هل داد

جیمین-کجای من عجیب غریبه

یونگی-هیچکی تا حالا هتاش بلبل نبوده چه برسه به سیاهش

ایکاروس-اه جمع کن خودتو مین یونگی دستشوییم ریخت باید برم یه جا خالی شم

نامجون-یعنی گدازست؟

ایکاروس-هیونگ یه چیزی به یوتات میگما

بلو-اگه من حریفش بودم که انقد عیاش نمیشد

نامجون-ساکت شو تا گره نزدمت به دستگیره در

جیمین بی توجه به جدال بین اونا از  کتابشو توی کولش انداخت و از کلاس بیرون رفت

تهیونگ-چی باعث شد دو دقیقه و پنجاه ثانیه بیشتر از من اونجا بمونی

جیمین-ببخشید تو فکر بودم کلاس بعدی

تهیونگ-تاریخ فعلا تایم استراحته بیا بریم تو لاکرامون خوراکیه

استین هودیه خاکستری جیمینو گرفت و با خودش کشید

جیمین-الانه که استینش جر بخوره

چشمش به دوست بزرگترش خورد که به سمتش میدوعه لبخندی زد

جین-نامجونا

نامجون-اه هیونگ اینجا چیکار میکنی برو پیش دوستات دیگه بچه کوچولو نیستم یونگیم به عنوان دوست دارم

جین-باشه فقط بگو همه چی خوبه

نامجون-همه چی عالیه

صدای خنده جینو شنید به نظرش اون دوتا برادر عجیب ترین چیز دنیان چون نه تنها ظاهرشون شبیه هم نبود رفتار و اخلاقشونم با هم متفاوت بود کیم سوکجین اروم و کیم نامجون شر که تو نگاه اول با شخصیت ولی بعد از کمی اشنایی از این رو به اون رو میشد

Survivor Where stories live. Discover now