همین که زنگ خورد تهیونگ سریع از جاش بلند شد و رو به پسر مو بلوند پشت سرش که لباس یه دست مشکی پوشیده بود گفت
تهیونگ-میشه ازت یه خواهش کنم
نامجون-بگو
تهیونگ-ازت میخوام بلو هتاتو غیب کنی همونطور که امروز یاد گرفتیم
نامجون نیشخندی زد که باعث شد یکی از چاله هاش مشخص شه
تانی-اون نمیتونه باهات کاری داشته باشه تهیونگ
نامجون-تو از کجا میدونی گربه کوچولو
تهیونگ-درست صحبت کن
بلو-نامجون اون...
تانی-من برادرمو خوب میشناسم انسان تهیونگ بریم
تهیونگ و تانی از کلاس بیرون رفتن
یونگی-هی تو عجیب غریب گفتی داداشت جانگ هوسوکه
جیمین به پسری که راهشو صد گرده بود نگاه کرد با دستاش اون به طرفی هل داد
جیمین-کجای من عجیب غریبه
یونگی-هیچکی تا حالا هتاش بلبل نبوده چه برسه به سیاهش
ایکاروس-اه جمع کن خودتو مین یونگی دستشوییم ریخت باید برم یه جا خالی شم
نامجون-یعنی گدازست؟
ایکاروس-هیونگ یه چیزی به یوتات میگما
بلو-اگه من حریفش بودم که انقد عیاش نمیشد
نامجون-ساکت شو تا گره نزدمت به دستگیره در
جیمین بی توجه به جدال بین اونا از کتابشو توی کولش انداخت و از کلاس بیرون رفت
تهیونگ-چی باعث شد دو دقیقه و پنجاه ثانیه بیشتر از من اونجا بمونی
جیمین-ببخشید تو فکر بودم کلاس بعدی
تهیونگ-تاریخ فعلا تایم استراحته بیا بریم تو لاکرامون خوراکیه
استین هودیه خاکستری جیمینو گرفت و با خودش کشید
جیمین-الانه که استینش جر بخوره
چشمش به دوست بزرگترش خورد که به سمتش میدوعه لبخندی زد
جین-نامجونا
نامجون-اه هیونگ اینجا چیکار میکنی برو پیش دوستات دیگه بچه کوچولو نیستم یونگیم به عنوان دوست دارم
جین-باشه فقط بگو همه چی خوبه
نامجون-همه چی عالیه
صدای خنده جینو شنید به نظرش اون دوتا برادر عجیب ترین چیز دنیان چون نه تنها ظاهرشون شبیه هم نبود رفتار و اخلاقشونم با هم متفاوت بود کیم سوکجین اروم و کیم نامجون شر که تو نگاه اول با شخصیت ولی بعد از کمی اشنایی از این رو به اون رو میشد
YOU ARE READING
Survivor
Fanfiction-مشکلی ندارم چیزی که الان مهمتره اینه که با این جادو چیکارکنیم -میشه باهاش جنگید -چطوری ؟ -بازمانده ژانر:فانتزی،اسمات کاپل:یونمین،ویکوک،نامجین وضعیت:کامل شده