کیونگسو درحالی که داشت محتوای داخل قابلمه رو هم می زد به جونگین خیره شد.
-به نظرت چش شده؟
-نمی دونم.
-خیلی عجیبه. کم کم دارم می ترسم.
-هیچ وقت فکر نمی کردم به جایی برسم که شادی دوستم باعث وحشتم بشه ! هوفففف !
پسر تیره تر به اُپن تکیه داد و سعی کرد صداش رو پایین نگه داره تا چان متوجه حرف هاش نشه.
-دلم می خواد بدونم چی باعث شده اینجوری خوش و خرم بیاد دم در خونمون.
کیونگسو زمزمه کرد و بعد به سختی یک بشقاب تمیز از بین اون همه بشقاب کثیف در آورد.
همیشه اینطوری بودن. اول تمام ظرف ها رو کامل کثیف می کردن و بعد یکدفعه همه رو باهم تمیز می کردن.
اون روز ، روزی هست که کیونگ و جونگین ازش وحشت دارن.
روز تمیزکاری!
درسته که هردوتاشون نسبتا روی بهداشت و تمیزی خونه حساس هستن. ولی تمیز کردن اون خونه واقعا از تواناییشون خارج بود و تا سه شب کمر درد داشتن.
-نمی دونم شاید سنگ خورده تو سرش. شایدم یکی بهش معجون عشق داده !
جونگین بی حوصله گفت و از غذای داخل ظرف یه مقدار خورد و این کارش مصادف(مسادف؟) شد با برخورد قاشق کیونگسو به سرش.
-آخ! چرا می زنی؟
-این برای مهمونه بهش دست نزن !
-یعنی مهمون مهم تر از من که دوست پسرتم هست؟
-نه ولی زشته . بهتره سریع تر غذاش رو ببرم.
-یعنی تو به یه نفر دیگه بیشتر از دوست پسرت اهمیت می دی؟ من الان گشنمه !
جونگین بغض کرد و سرش رو گذاشت روی شونه ی کیونگسو.
-خب به منم غذا بده دیگه ! حالا چان بغلت کرد جوگیر شدی؟ من که بیشتر از اون دراز بدقواره دوست دارم.
کیونگسو به ناچار یه قاشق پر از بشقاب چانیول برداشت و کرد توی حلق جونگین و برای اینکه بحثشون بیشتر کش نیاد خیلی سریع غذا رو برد پیش چانیول.
چانیول بعد از تشکر از کیونگسو ، چاپستیک هاش رو برداشت و شروع کرد به خوردن.
-مممممممم ! خوشمزه هست !
چانیول با ذوق گفت.
یاد گرفته بود برای حفظ کردن لبخندش باید از اتفاق های اطرافش چیزهای مثبت پیدا کنه . مثلا قبلاً فقط یه تشکر ساده می کرد. اما الان سعی می کرد طعم غذا رو به خوبی بچشه. و متوجه شد که چقدر خوشمزه هست و ادویه ها چه قدر مناسب ریخته شدن. غذا نه زیاد پخته شده بود و نه خام بود.و چانیول واقعا طعمش رو دوست داشت.
YOU ARE READING
𝑯𝒂𝒑𝒑𝒊𝒏𝒆𝒔𝒔 𝑷𝒓𝒐𝒋𝒆𝒄𝒕 | 𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅✔️
Romance🎈ژانر:فلاف ، زندگی روزمره ، رومنس 🎈نویسنده: رز🌹 🎈خلاصه:پارک چانیول بعد از مرگ خواهر دوست داشتنی اش ، پارک یورا، و مادرش دچار یک افسردگی شدید میشه. اون دیگه چال های بامزه اش رو نشون کسی نمیده، دیگه شیطنت نمی کنه ، کسی دیگه صدای قهقهه های از ته دل...