#15

1.8K 506 247
                                    

-آیگو ! کارمند مغازه ی من بودن چقدر بهت میاد. تو از الان استخدامی !

چانیول بکهیون همزمان برگشتن و باهم داد زدن.

-چی؟!

جونمیون با خوشحالی یه پیشبند به بکهیون داد.

-تو استخدامی !

و دوباره چانیول و بکهیون باهم داد زدن.

-ما قراره باهم کار کنیم؟

-البته ! جالب نیست؟ ما سه تا قراره از الان به بعد باهم کار کنیم. می خوام همه ی کارمندهای قبلی بی عرضه ام رو اخراج کنم !

جونمیون با هیجان زیاد گفت و چان و بک رو بغل کرد.

-بیاید باهم به مشتری ها برسیم !

چانیول و بکهیون به هم نگاه کردن. بکهیون لبخند زد. یه لبخند بزرگ. خیلی بزرگ. درحدی که چانیول ترسید که یکدفعه لب هاش پاره بشن.

-ما الان همکاریم !

لحن بکهیون خبیثانه بود. شیطان درونی بک فعال شده بود. و این یه بد شانسی برای چانیول بود.

بکهیون دو قدم به چان نزدیک شد. و چانیول هم دقیقا دو قدم عقب رفت. بکهیون یکدفعه با شدت به سمت چانیول دوید و پرید بغلش و پاهاش رو دور کمر چان قفل کرد. چانیول سعی کرد با تکیه دادن دست هاش به میز بزرگ چوبی که توی آشپزخونه بود از افتادنشون جلوگیری کنه.

-ما از الان باهم همکاریم !

بغل گوش چانیول جیغ کشید و چانیول به خاطر ولوم بالای صدای بکهیون خواست دست هاش رو بزاره روی گوش هاش اما بکهیون توی بغلش بود و مجبور بود از دست هاش برای نیفتادن اون توله سگ شیطانی استفاده کنه.

-عوضی !

-منم عاشقتم !

-خفه شو.

-چشم عشق تمام زندگی من !

و طبق عادتش زبونش رو روی گونه هاش چانیول کشید و گوش هاش رو گاز گفت.

-توله سگ وحشی !

-من یه پاپیم !

بکهیون دوباره جیغ زد.

-تو چرا فرق پاپی و توله سگ رو نمی فهمی؟ یعنی اینقدر خنگی؟

-خنگ تو هستی که نمی دونی دوتاشون یه معنی میدم !

-نه ! پاپی کیوت تره !

-انگار که اهمیت میدم.

بکهیون با اوقات تلخ از بغل چانیول پایین اومد و از عمد پاهاش رو روی پاهاش چان گذاشت. چان هم زیر لبی بهش یه فحش حرصی داد و بکهیون خوشحال از کاری که انجام داده بود ، به سمت اون هیونگ مو بلوند رفت.

-هیونگ؟ یه دفترچه بده من برم سفارش بگیرم.

جونمیون سرش رو از یخچالی که درحال مرتب کردنش بود درآورد و به بکهیون نگاه کرد.

𝑯𝒂𝒑𝒑𝒊𝒏𝒆𝒔𝒔 𝑷𝒓𝒐𝒋𝒆𝒄𝒕 | 𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅✔️Where stories live. Discover now