#20

2K 498 281
                                    

با صدای ملایم آلارم گوشیش از خواب بیدار شد. نفس عمیقی کشید و یکم توی جاش کش و غوص رفت و به آرومی چشم هاش رو باز کرد. دیشب خیلی راحت خوابیده بود به خاطر همین قطعا برای شروع روزش هیجان داشت.

البته اگر اولین صحنه ای که میدید صورت بکهیون که نیم سانت با صورت خودش فاصله داشت و با اون چشمهای قلمبه شده ی قرمز بهش زل زده بود ، نبود.

-چ...چرا اینجوری بهم نگاه می کنی؟

بکهیون شمرده شمرده و با زمزمه های ترسناکی جواب سوال چان رو داد.

-چون.موقع.خواب.هم.جذابی...کثافت خوشتیپ !

تیکه ی آخرش جمله اش رو تقریبا توی صورت گیج و خواب آلوی چانیول داد زد و دستش رو دور گردن چان حلقه کرد و تا اونجایی که زورش می رسید فشارش داد.

نفس چانیول داشت قطع می شد. تلاش می کرد تا بتونه اکسیژن رو به اون اندام های بدبختی که توی بدنش بودن و اکسیژن نیاز داشتن برسونه اما بکهیون کاملا راه تنفسی اش رو بسته بود .

-ب...بکهیون...

چانیول ناله کرد. بکهیون بعد از اینکه لپ چانیول رو گاز گرفت دستش رو شل تر کرد.

-برنامه امروزمون چیه عشق من ؟ صبحونه توی یه رستوران شیک و باکلاس ؟ یا قدم زدن توی پارک؟

-هیچ کدوم ! فقط دانشگاه.

چانیول جواب بکهیون رو داد.

-تو چرا دانشگاه میری؟

بکهیون با لب هایی که به خاطر کور شدن ذوقش افتاده بودن به چانیول گفت.

-تو چرا دانشگاه نمیری؟

-چون من می خوام ترک تحصیل کنم. فهمیدم که درس خوندن به درد من نمیخوره. من باید ظرف شستن و غذا پختن و خونه تمیزکردن یاد بگیرم تا بتونم در آینده زندگی امون رو سر و سامون بدم.

-چقدر بهت بگم؟ما قرار نیست ازداج کنیم !

-چرا این دقیقا همون کاری هست که قراره بکنیم...بیچ !

-چرا اینقدر بهم فحش میدی ؟

-چون می خوام مثل تو جذاب بشم !

-ها؟

-تو وقتی فحش میدی خیلی هات میشی. منم می خوام مثل تو بشم.

-غلط اضافه نکن بچه. فعلا از روم بلند شو وگرنه می ذارمت بالای کمد و نمیذارم بیای پایین.

-چطوری می خوای این کار و بکنی؟

-تو خیلی کوچولو و ریزه میزه هستی. این کار برام مثل آب خوردنه.

چانیول با یه پوزخند به بکهیون گفت و به زور از بین بازوهاش در رفت و از اتاقش خارج شد.

-حداقلش من کیوتم ! ولی تو زشتی !

𝑯𝒂𝒑𝒑𝒊𝒏𝒆𝒔𝒔 𝑷𝒓𝒐𝒋𝒆𝒄𝒕 | 𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅✔️Where stories live. Discover now