-هولی شت بکهیون اینجا چه غلطی می کنی؟!!!!!
چانیول بعد از دیدن بدن نیمه برهنه ی بکهیون رو تختش به معنای واقعی سکته کرد و از جاش پرید. اونکه صبح رفته بود خونه اشون پس برای چی الان با یه پیرهن سفید گشاد و بدون شلوار روی تختش دراز کشیده بود؟
بکهیون از روی تخت بلند شد و با قدم های آروم و عشوه و چشم های خمار به سمت چانیول قدم برداشت.
عرق سرد با دیدن وضعیت بکهیون از پیشونی چان به پایین می لغزید.
دست های بکهیون دور گردن چان حلقه شدن و روی نوک پنجه هاش بلند شد و خودش رو به پسر شوکه چسبوند.
-توی این چند ساعت دوری دلت برام تنگ نشده بود؟
با صدایی که یکم نازک تر شده بود و لبهایی که غنچه شده بودن دقیقا رو به روی صورتش چان گفت. نفس های گرم و ملایم بک با پوست صورت چانیول برخورد می کردن.
-ب..بک...
انشگت اشاره ی بک روی لب های درشت چان قرار گرفتن.
-من خیلی دلم برات تنگ شد .
چان به دیوار تکیه داد و دستش رو دور کمر بکهیون گرفت و گذاشت پسر کوتاه تر خودش رو بالا بکشه.
لب هاشون تماس کوتاهی داشتن. چان نزدیک بود واقعا غش کنه.
-چان~
بغل گوش چانیول زمزمه کرد و پوست بدن چانیول دون دونه ای شد و ضربان قلبش رفت روی 1000 !
-بوسم کن~
با لحن لوسی همونطور که مامان بزرگش گفته بود ، به چانیول گفت.
چانیول تو ذهنش به وضعیت که توش گیر افتاده بود فحش داد و عین بز به بکهیون زل زد.
بکهیون حرصی شدنش رو توی صورتش نشون نداد. در عوض لب های چانیول رو گاز گرفت.
اون نره غول باید بدونه وقتی بکهیون ازش یه درخواستی می کنه نباید نه بگه !
آخ بی جونی از بین لب های چانیول فرار کرد. بکهیون دندون هاش رو بیشتر داخل لب های حجیم و گوشتی چانیول فرو کرد. چان از شدت درد چشم هاش رو بست. سعی کرد سرش رو عقب بکشه اما دست های بکهیون به سرعت صورتش رو قاب کردن.
بعد از اینکه کلی لب های بیچاره ی چانیول رو گاز گرفت ، سرش رو یکم عقب برد و زبونش رو خیلی اروم کشید روی لب های چانیول.
هردوشون نفس نفس می زدن. پوزخندی روی لب های بکهیون شکل گرفت. پاهاش رو طبق عادت قدیمی اش دور کمر چانیول سفت کرد. با لبخند شیطانی حلقه ای که با پاهاش دور کمر بکهیون درست کرده بود رو تنگ و تنگ تر می کرد در حدی که ناله ی چانیول دراومد.
-آخ بک ! ولم کن !
اما بکهیون کسی نبود که الان بخواد عذاب وجدان بگیره. یکم اذیت کردن چانیول چه اشکالی داشت؟
ESTÁS LEYENDO
𝑯𝒂𝒑𝒑𝒊𝒏𝒆𝒔𝒔 𝑷𝒓𝒐𝒋𝒆𝒄𝒕 | 𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅✔️
Romance🎈ژانر:فلاف ، زندگی روزمره ، رومنس 🎈نویسنده: رز🌹 🎈خلاصه:پارک چانیول بعد از مرگ خواهر دوست داشتنی اش ، پارک یورا، و مادرش دچار یک افسردگی شدید میشه. اون دیگه چال های بامزه اش رو نشون کسی نمیده، دیگه شیطنت نمی کنه ، کسی دیگه صدای قهقهه های از ته دل...