اسپشال کایسو
-اوه من خیلی استرس دارم!
جونگین همینطور که داشت جعبه ی شکلات و کادوها رو نگاه می کرد با صدای لرزونی گفت.
-بیخیال بابا.کی میتونه تو رو پس بزنه؟
چانیول با نیش باز گفت و بعد عینک آفتابیش رو روی چشمش زد و توی آینه موهاش رو درست کرد .
-آخه....آخه خیلی استرس دارم چان.
-نفس عمیق بکش و به چیزای مثبت فکر کن.
جونگین چشم هاش رو چرخوند و همینطور که آستین پیرهنش رو بالا می زد تا پوست شکلاتی اش بیشتر معلوم بشه،کلاه کپش رو برعکس روی سرش گذاشت و یه مقدار از موهای قهوه ای اش رو روی پیشونی اش ریخت.
به حرف چانیول عمل کرد و چندتا نفس عمیق کشید. با چانیول از در خونه بیرون اومدن و سوار ماشین چان شدن و به سمت دبیرستان رفتن.
هر لحظه که نزدیک تر میشدن استرس جونگین بیشتر می شد و حس می کرد که هر لحظه قراره قلبش بترکه.
خیابون با قلب های صورتی و قرمز رنگ تزئین شده بود. مغازه ها ویترین هاشون رو برای روز ولنتاین تزئین کرده بودن و توی خیابون ها کاپل هایی که باهم در روز عشق برای رفتن سر قرار توی خیابون ها بودن باعث می شدند که جونگین برای لحظه ای خودش رو با کسی که قراره امروز بهش اعتراف کنه تصور کنه.
کسی که از وقتی که جونگین پاش رو توی اون دبیرستان گذاشته بود چشمش رو گرفته بود. کسی که لبخندهای قلبی شکلش حتی از 5 تا میز اون طرفتر هم می تونستن قلب کای رو به لرزه در بیارن.
-اوکی پسر شجاع. رسیدیم!
چانیول لبخندی زد که اون دندون های سفید لعنتی اش معلوم شدن و جونگین دلش می خواست یه مشت بزنه به چانیول و دندون هاش رو خورد کنه چون چانیول خیلی سرخوش شده بود و این اعصاب جونگین رو بهم میریخت.
-موفق باشی جونگ!
چانیول مشتش رو بالا آورد. جونگین چشم هاش رو دوباره توی حدقه چرخوند و مشتش رو آروم به مشت چانیول زد و بعد اون کادوها و شکلات ها رو توی کیفش قایم کرد تا سر یه فرصت خیلی خوب بره و همراه با اعتراف اون رو به کراشش بده^^
با قدم های بلند و سریعش به سمت اولین کلاسش رفت و خودش رو تلپ پرت کرد روی صندلی و همینطور که دستش رو محکم دور کیفش حلقه کرده بود چشمش رو آروم چرخوند تا شاید یه پنگوئن کیوت و خوردنی رو ببینه.
و وقتی دیدش،قلبش از هیجان خودش رو به قفسه ی سینه اش کوبید.
امروز یه تیشرت و سفید با طرح های قرمز رنگ و شلوار جین پوشیده بود و اون کلاه مشکی که سرش رو پوشونده بود، تیپش رو تکمیل میکرد.
YOU ARE READING
𝑯𝒂𝒑𝒑𝒊𝒏𝒆𝒔𝒔 𝑷𝒓𝒐𝒋𝒆𝒄𝒕 | 𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅✔️
Romance🎈ژانر:فلاف ، زندگی روزمره ، رومنس 🎈نویسنده: رز🌹 🎈خلاصه:پارک چانیول بعد از مرگ خواهر دوست داشتنی اش ، پارک یورا، و مادرش دچار یک افسردگی شدید میشه. اون دیگه چال های بامزه اش رو نشون کسی نمیده، دیگه شیطنت نمی کنه ، کسی دیگه صدای قهقهه های از ته دل...