چان که صورتش مثل گوجه قرمز بود به بکهیون که سرش رو پایین انداخته بود نگاه کرد. و بعد خیلی سریع از اتاق بکهیون بیرون رفت و بکهیون با خوشحالی لبخند زد.
-اولین بوسه امون !
بکهیون آروم زمزمه کرد و از خوشحالی چشم هاش و بست و خودش و روی تختش پرت کرد و تا تونست به بالشتش مشت زد و جیغ کشید.
-باورم نمیشههههه !!!!!!! ما واقعا هم دیگر و بوسیدیم؟! وایییییییی !!!
مادربزرگ بکهیون بعد از اینکه دید اون پسر مو قرمز با سرعت زیاد از خونه بیرون رفت ، به سمت اتاق نوه ی خنگش رفت تا بهش یادآوری کنه وقتی یه مهمون میاد خونشون بهتره با رفتارهای فضایی اش اونها رو فراری نده اما وقتی وضعیت خود بکهیون رو دید ، چشم هاش رو چرخوند و از اتاق بیرون رفت.
-یعنی این الان یه بوسه حساب میشه؟ وقتی خیلی کوتاه بود ! همممم...ما باید یه بوسه ی واقعی داشته باشیم. آره ! من میرم به صورت واقعی لب هاش رو ببوسم !
به سرعت روی تختش نشست. دلش می خواست بیشتر اون لب های برجسته رو ببوسه.
حالا که یه بار این کار رو انجام داده بود ، شجاعتش بیشتر شده بود.
به سمت کمدش رفت تا یه لباس خوشگل بپوشه.
-امشب سکسی بپوشم یا کیوت؟
بکهیون بین یه دوراهی سخت گیر افتاده بود. به نظر می رسید چانیول از تیپ های سکسی خوشش میاد. اما اگر بکهیون سکسی می پوشید یعنی به پاپی کیوت درونش خیانت کرده.
پس مدت زیادی جلوی در کمدش وایساد و در آخر یه تیشرت قرمز با طرح سیاه و سفید و یه شلوار جین پوشید.
بعد به سمت آینه ی بزرگ اتاقش رفت و کمی با موهاش بازی کرد و بهشون یه حالت شلخته اما کیوت داد.
اون قرار بود تا ابد یه پاپی ماورای کیوت باقی بمونه.
بعد از اینکه از خودش کلی اسنپ چت کیوت گرفت و پستشون کرد ، از اتاقش بیرون رفت و در راه با مامانبزرگش برخورد کرد.
-کجا تشریف می بری؟
مادربزرگ دستش رو به کمرش زد و با اخم به بکهیون که شال و کلاه کرده بود نگاه کرد.
YOU ARE READING
𝑯𝒂𝒑𝒑𝒊𝒏𝒆𝒔𝒔 𝑷𝒓𝒐𝒋𝒆𝒄𝒕 | 𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅✔️
Romance🎈ژانر:فلاف ، زندگی روزمره ، رومنس 🎈نویسنده: رز🌹 🎈خلاصه:پارک چانیول بعد از مرگ خواهر دوست داشتنی اش ، پارک یورا، و مادرش دچار یک افسردگی شدید میشه. اون دیگه چال های بامزه اش رو نشون کسی نمیده، دیگه شیطنت نمی کنه ، کسی دیگه صدای قهقهه های از ته دل...