-چمدونم رو با خودت بیار !
بکهیون با بدخلقی داد زد و در ماشین و کوبید بهم و بدون اهمیت به اینکه چانیول باید اون همه وسایل رو با خودش بیاره ، به سمت ویلای تقریبا کوچیکی که قرار بود با کیونگسو و دوست پسر جذابش توش بمونن رفت.
چانیول هم هن هن کنان وسایل رو به سمت ویلا برد و کنار در غش کرد.
کیونگسو و بکهیون هر دو شروع کردن به بررسی اون ویلا. اونجا نسبتا خالی بود اما می شد چند روزی رو داخلش گذروند.
با کمک هم وسایل رو توی اتاق ها چیدن و قرار شد جونگین و چانیول توی یک اتاق و بکهیون و کیونگسو توی یه اتاق دیگه بخوابن.
تنها دلیلشم این بود که چانیول می ترسید موقع خواب بکهیون بهش تجاوز کنه.
که البته وقتی بکهیون اعتراض کرد که می خواد پیش چانیول بخوابه ، چانیول گفت که دوست داره رابطه ی بکهیون و کیونگسو درست بشه.
و بکهیون خیلی راحت فهمید پسر بلندتر داره بهونه می تراشه پس چیزی نگفت.
جونگین و چانیول داوطلب شدن تا برن و مواد غذایی برای خونه بخرن پس فقط بکهیون و کیونگسو توی خونه تنها موندن.
فضا خیلی ساکت بود و هر دو روی مبل نشسته بودن اما چیزی نمی گفتن.
-اون دو تا خیلی نامردن !
بکهیون شروع کرد به حرف زدن و کیونگسو به سمتش چرخید.
-چرا؟
-اونا نذاشتن ما باهاشون توی یه اتاق بمونیم !
لب هاش و آویزون کرد و ابروهاش به هم نزدیک شدن. از دست اون غول بی خاصیت خیلی خیلی ناراحت بود. در حدی که دونستن سوپرایزش هم بهش حس خوبی نمی داد.
-راست میگی.
کیونگسو باهاش موافقت کرد و اون هم با یادآوری دعوای کوچیکش با جونگین داخل ماشین اخم کرد.
-اون احمقا لیاقت ما ها رو ندارن !
کیونگسو گفت و بکهیون با تند تند تکون دادن سرش تایید کرد.
-حقشونه محکم بزنی توی دیکشون !
-اوهوم !
نیم نگاهی بهم انداختن. اول از همه بکهیون نیشخند ترسناکی زد و دستش رو برد به سمت کیونگسو. کیونگسو هم با فهمیدن منظور بکهیون لبخند بزرگی زد و با بکهیون دست داد.
-بیا بهشون نشون بدیم یه تاپ با مسئولیت بودن یعنی چی !
...................................
همه به خاطر طی کردن اون مسافت طولانی با ماشین خسته شده بودن پس تصمیم گرفتن گشت و گذار توی جزیره رو به فردا موکول کنن و بعد از شام برن بخوابن.
YOU ARE READING
𝑯𝒂𝒑𝒑𝒊𝒏𝒆𝒔𝒔 𝑷𝒓𝒐𝒋𝒆𝒄𝒕 | 𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅✔️
Romance🎈ژانر:فلاف ، زندگی روزمره ، رومنس 🎈نویسنده: رز🌹 🎈خلاصه:پارک چانیول بعد از مرگ خواهر دوست داشتنی اش ، پارک یورا، و مادرش دچار یک افسردگی شدید میشه. اون دیگه چال های بامزه اش رو نشون کسی نمیده، دیگه شیطنت نمی کنه ، کسی دیگه صدای قهقهه های از ته دل...