#24

2K 467 415
                                    

بوی قهوه حال بکهیون رو بهم می زد. نمی تونست چانیول رو درک کنه. چرا خودش رو با خوردن اون زهر تلخ مزه زجر می داد وقتی می تونست یه چیز شیرین مثل شیرکاکائو سفارش بده؟یا هات چاکلت؟ یا یه استارباکس با طعم توت فرنگی؟

در یک جمله ، چان موقع خوردن قهوه در نظر بکهیون احمق ترین موجود دنیا بود !

نگاهش رو از چانیول که مشغول یادداشت توی دفترچه اش بود گرفت و شیرکاکائوش رو هم زد. 

ولی نتونست زیاد دووم بیاره. یکبار دیگه به چهره ی جذابش نگاه کرد و تو دلش کلی ذوق چانیول رو کرد. 

تقریبا دو ماه ماه از شروع رابطه ی رسمیشون می گذشت ولی بکهیون هنوز هم نمی تونست باور کنه.

اونها دیگه باهم لجبازی نمی کردن. چانیول به حرف بکهیون گوش می داد و بکهیون هم الکی کرم نمی ریخت. اونها با کمک هم پروژه ی شادی چانیول رو ادامه دادن. هر ماه کلی تجربه های جدید راجب زندگی و شادی.

بکهیون از زندگی که الان داشت بیشتر از هر وقت دیگه ای راضی بود.

به نظر خودش شبیه تازه عروس هایی شده بود که شوهرهاشون رو می پرستیدن. اما اهمیتی نمی داد. اون بالاخره به کراشش رسیده بود مگه نه؟ پس حق داشت هر چقدر که می خواد به خاطرش خوشحال باشه.

بکهیون تقریبا تو خونه ی چانیول زندگی می کرد. حتی بعضی از لباس هاش رو گذاشته بود توی خونه ی چانیول تا هروقت میره پیشش لازم نباشه لباس های سایز غول چانیول رو بپوشه. نه اینکه خودش بدش بیاد. چانیول نمی ذاشت بکهیون به لباس هاش دست بزنه. هرچند که بیشتر وقت ها بکهیون موفق می شد از تو کمد چانیول چند تا لباس کش بره و بپوشه و چان رو حرص بده.

چانیول روی لباس هاش حساس بود.

چانیول هنوز به دانشگاه رفتن ادامه می داد و این بکهیون رو حرص می کرد چون نمی تونست چانیول رو زیاد ببینه. اما می دونست اون مدرک کوفتی دانشگاه چیزیه که چانیول بهش نیاز داره. برای قسمتی از آینده و شغلش.  پس به تصمیمش احترام گذاشت و راحبش بحث نکرد.

هرچند چانیول الان هر شغل جالبی دم دستش میومد رو امتحان می کرد. از شیرینی پزی گرفته تا تدریس زبان و حتی شرکت توی مسابقات ماشین سواری !

به خاطر بکهیون ترسش از امتحان چیز های جدید ریخته بود. و حالا ازش لذت می برد. 

دسر بزرگ تر سرش رو از دفترش جدا کرد و به بکهیون نگاه کرد.

-تازگی ها خیل بهم زل می زنیا ! چی تو مغز کوچیکت میگذره ؟

-هیچی نیست. نگاه کردن به دوست پسرم جرمه؟

بکهیون از هر فرصتی برای چسبوندن کلمه ی دوست پسر به چانیول استفاده می کرد تا بهش یادآوری کنه اونها الان تو رابطه هستن. چانیول نمی دونست چرا بکهیون انقدر روی این مسئله اصرار داره ولی چیزی بهش نمی گفت.

𝑯𝒂𝒑𝒑𝒊𝒏𝒆𝒔𝒔 𝑷𝒓𝒐𝒋𝒆𝒄𝒕 | 𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅✔️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora