جین،نامجون و هیوک منتظر رسیدن یونگی بودند. جین دور و بر نامجون می پلکید و برای گفتن حرفش مردد بود.
مطمئن بود نامجون به درخواست هیوک اونها رو جمع کرده بود و این کمی نگران و عصبیش میکرد.صدای زنگ در رو همه شنیدند و جین بود که بعد چند ثانیه به طرفش رفت.چطور توقع داشت کس دیگه ای از جاش تکون بخوره؟
بدون گفتن کلامی به همراه یونگی پیش بقیه رفت.یونگ برخلاف بقیه خودش رو روی کاناپه ولو کرد و منتظر شنیدن حرفی از طرف نامجون، با گوشیش ور رفت.
جون کلافه از سکوت ایجاد شده به طرف بار رفت و یک بطری آرمنیاک برداشت.علاقه ای به تقسیم کردن نداشت. پیش بقیه برگشت و خودش به تنهایی شروع به خوردن کرد.
-"هوسوک باید برگرده"
همین جمله کافی بود تا شراب اصیلش به گلوش بپره و خط سوزشش رو تا معده اش احساس کنه. یونگی و جین خشک شده به هیوک خیره شده بودند.این چه کوفتی بود که به زبون آورده بود؟
یونگی با ناباوری پوزخند کمرنگی زد و دوباره به گوشیش مشغول شد:"حتی اگه خود مینگیو هم بگه من نمیزارم!"
و خودش رو بالا کشید و از حالت لم داده خارج شد. جین که تا الان ایستاده بود با ابروهای در هم کشیدهاش کنار یونگی نشست و با لحن کلافه ای گفت:"درسته کوک نیست ولی تا یک مدتی من میتونم جاشو پر کنم. نیازی به برگشتن هوسوک نیست."و به صورت استخوانی و پهن هیوک خیره شد. برگردوندن هوسوک به گروه کار آسونی نبود.
_"اون تعهد کرده که تو شرایط اضطراری پیش ما باشه. بلایی که سر جونگکوک آوردند یه اعلان جنگ واقعیه و این یعنی نفر بعد خود رئیسه. اون باید اینجا باشه.ما باید کامل باشیم."
+"تو خیلی احمقی!..." نامجون تقریبا با آرامش گفت و بعد از مکثی ادامه داد:"...اون مشهوره و ما یک گروه مخفی. نصف خلافکارای این کشور ما رو نمیشناسن و پلیسا،اون احمقا تو این چند سال فقط تونستند بفهمند وجود داریم.بعد تو میخوای دوباره رو هوسوک برنامه بریزیم؟اون لعنتی با کوچکترین اشتباهی به راحتی قابل شناساییه" شات کوچیکی خورد و مزه ی دهنش رو تازه کرد. باورش نمیشد برای همچین پیشنهاد احمقانه ای سکوت خونه اش به هم خورده.
+"برا همین باید از فوتبال بکشه کنار"
ایندفعه تونست جلوی واکنشش رو بگیره و چیزی از شرابش رو حروم نکنه. زبونش رو توی دهنش چرخوند و به جسارت هیوک خندید. اون پسر دنبال دردسر بود.
یونگی که فهمید قرار نیست حرف دیگه ای به غیر از برگشتن برادرش زده بشه، از جاش پاشد و نفس عمیقی کشید:"نامجون آدم شناس خوبیه.تو فقط یک احمقی!" بامحکم ادا کردن، رو کلمه ی احمق تاکید کرد و بعد از نگاه سنگینی به قصد خروج راه افتاد.
+"هوسوک و تو به عنوان گِرو تو گروه موندید به خاطر اشتباهی ک درمورد تهیونگ کردید.اگه اینبار اتفاقی بیفته پای جونت وسطه."
_"تو قدرتی نداری و فقط یک وکیلی.جایگاه لعنتیت رو بدون"یونگی غرید و راه رفته رو برگشت و جلوش ایستاد.
هیوک لبخند کمرنگی زد و از جاش بلند شد:"میدونی که میتونم کاری کنم که به دست برادرت کشته بشی!"و به چشمهای قهوه ای رو به روش زل زد.
قبل از اینکه یونگی دست مشت شده اش رو بالا بیاره، جین وارد عمل شد و اون رو عقب کشید و این نامجون بود که مشتش رو روی استخوان گونه ی هیوک خوابوند.
هیوک که از شدت ضربه روی زمین افتاده بود، دستی روی گونه اش کشید و صورتش رو جمع کرد.با غیظ سرش رو بالا گرفت.
نامجون با ابروهای بالا داده نیشخندی زد و موبایلش رو نشون داد:"یک تماس کوفتی کافیه تا سر به نیست بشی. اینجا کسی که دستور بده پدرمه و در نبودش من. تو هیچ آشغالی نیستی. حالا گورتو از اینجا گم کن قبل از اینکه جنازتو ببرن"
هیوک فوری پاهاشو جمع کرد و با کمک میز خودشو بالا کشید. نگاهی به چهره ی در هم کشیده ی جین و یونگی کرد.چند بار با نیشخند سرش رو تکون داد و به طرف نامجون برگشت.دستی به لباساش کشید و بدون حرکت دیگه ای از ساختمون خارج شد.
نامجون نگاهشو از در گرفت و به آرمیاک چپه شده داد:"حرومزاده" تلف کردن انرژیش و نوشیدنیش برای برادرخونده اش باعث عصبانیت دوچندانش شد. به طرف اتاقش رفت و افراد پشت سرش رو مخاطب قرار داد:"شماهام خوش اومدید.گم شید بیرون"صدای کوبیده شدن در اتاق تو خونه ی تقریبا خالی پیچید.
+"عوضی"جین زیر لب گفت و دست یونگی رو گرفت و جون رو با خونه ی ارواحش تنها گذاشت.
YOU ARE READING
Swept away [Hopemin/Yoonkook/Namjin] Completed
Actionوقتی میجنگی نه برای معشوقهات و نه برای خونوادت، میجنگی تا به خودت ثابت کنی دنیا هرچند راهت رو تاریک کنه بالاخره این تویی که قدم بر میداری؛ حتی اگه قراره بد باشی، خودت بد بودن رو انتخاب میکنی. * تمام اجزای صورتش درمقابل صورت یونگی بود. او هم چشم...