زیر زمین عمارت مینگیو پر از اسلحه بود.جین نگاهی به اطراف کرد و جعبه های باز شده رو دید:"اینا خیلی زیادن جون.نمیتونیم امشب جا به جاشون کنیم."
نامجون هم مثل جین به جعبه ها نگاه کرد.مسلسل ام جی ۴،گلاک ۴۵ و چندتا اسنایپر VSSK Vychlop که خودش معامله کرده بود.نزدیک ۱۰ تا جعبه هم خشاب و گلوله:" باید اطراف اینجا رو پاک سازی کنیم و نیروهامونو بیاریم اینجا."
_"کلیسا و آدمهای توش چی؟"
نامجون نگاهش رو از سرمایه های مخفی پدرش گرفت و به سرمایه مخفی خودش داد.خوب میدونست جین با اینکه چهره ی خونسردی از خودش رو به نمایش گذاشته اما منتظر کوچکترین اشتباهشه که قضاوتش کنه و بعد هم با خیال راحت رهاش کنه.اون یک همچین فرصتی رو به جین نمیداد.اگه قرار بود خیانت کنه باید با عذاب وجدان این کار رو میکرد نه با رضایت خاطر:"از اونایی که کار با اسلحه رو بلدند استفاده میکنیم و برای بقیه که میمونند یک گروه محافظ میذاریم..."
بر میگرده و به قصد خروج از انبار به راه میفته:"...وقتی هوسوک برگشت باید جا به جا شیم.امیدوارم یونگی اطلاعات خوبی داشته باشه." پشت سرش جین هم خارج شد و نامجون دریچه استتار شده با کف اتاق کار پدرشو بست.
از وقتی که ویروس توی شهر پخش شده بود همه ی ساختمون ها خالی رها شده بودند. عمارت پدرش هم مستثنی از این قضیه نبود.صدای قدمهاش با اینکه آهسته بود اما سکوت اون خونه همه چی رو پر سر و صداتر نشون میداد.وارد راهرو شده بودند و در بیصدا ترین حالت ممکنشون قدم برمیداشتند.
یکی یکی از کنار اتاق های خالی رد میشد.مرد پشت سرش و جونگکوکی که غیرقابل پیش بینی شده بود فکرش رو مشغول کرده بودند.رابطه ی نزدیکی که اون دوتا پیدا کرده بودند و زمان زیادی که باهم در ارتباط بودند.شاید اگه تو شرایط دیگه ای بودند این ارتباطها یک چیز عادی بود. توی زندگیشون جین برای جونگکوک نقش برادر بزرگتری داشت که هیچوقت خودش نتونسته بود از پسش بربیاد.گره ی تو ابروهاش نشونه سردرگمیش بین ترسهاش بود.میترسید از اینکه دنبالشون بیفته و واقعیت مثل همیشه با صورت کریهش بهش لبخند بزنه.جونگکوک و جین،مینگیو نبودند که به راحتی کنارشون بزاره.شاید خیلی اوقات قفل دستهاشون رو باز کرده بود و اونها رو رها کرده بود ولی هیچوقت دیر برنگشته بود و تنها باری هم که اشتباه کرده بود شانس باهاش یار بود و جونگکوک زنده مونده بود.
اما اینبار میتونست خلئی که بین خودش و اونها به وجود اومده بود رو حس کنه.جین کنارش قدم برمیداشت اما اعتمادی وجود نداشت که فضای خالی بینشون رو پر کنه.
با کشیده شدن دستش به عقب ناخودآگاه خط ابروهاش صاف شد و متعجب به جین نگاه کرد که با گذاشتن دستش روی سینش اون رو به دیوار راهرو پرس کرد.کنارش ایستاده بود و با مردمکهای لرزونش اطراف رو میکاوید.
YOU ARE READING
Swept away [Hopemin/Yoonkook/Namjin] Completed
Actionوقتی میجنگی نه برای معشوقهات و نه برای خونوادت، میجنگی تا به خودت ثابت کنی دنیا هرچند راهت رو تاریک کنه بالاخره این تویی که قدم بر میداری؛ حتی اگه قراره بد باشی، خودت بد بودن رو انتخاب میکنی. * تمام اجزای صورتش درمقابل صورت یونگی بود. او هم چشم...