بدون در زدن وارد اتاق شد.دو هیون هدفون به گوش در حال خوندن کتاب بود و به تاج تخت تکیه داده بود. به طرفش رفت و کنارش نشست.
با پایین رفتن تخت هدفون رو برداشت و کتابش رو کنارش گذاشت.یونگی هیچ آشنایی با خط بریل نداشت و نمیتونست موضوع کتاب رو بفهمه.
_"چیزی میخواین ارباب؟"
خب تو این سالها دوهیون فقط موقع رابطه اون رو با اسم صدا میزد.تصمیمشو گرفته بود و میخواست همه چی رو تموم کنه.اون نمیتونست تا آخر عمرش دوهیون رو زیر خودش نگه داره در واقع یک همچین چیزی رو نمیخواست.چند ثانیه با افکارش درگیر بود.قصد فشار آوردن به پسر رو نداشت. خودش رو بیشتر بهش نزدیک کرد و مثل اون به تاج تخت تکیه داد.دستش رو دور گردن دوهیون انداخت و با موهاش بازی کرد. اینطوری شاید دوهیون کمتر احساس خطر میکرد:"میخوام چیز مهمی رو بهت بگم..."با فشار کمی سرش رو پایین تر آورد و به سینه اش تکیه داد. دوهیون خودش رو تکون داد و جاشو راحت تر کرد. نفسهاش روی سینه یونگی پخش میشد.
+"...من هیچوقت قصد نداشتم بهت آسیبی بزنم.میدونم گاهی اوقات تند میشم و در اکثر مواقع تو ازم میترسی و همیشه سعی میکنی فاصله ات رو باهام حفظ کنی..."صدای آرومش و قلب تپنده اش باعث شد دوهیون چشماشو ببنده:"...من هیچ وقت سعی نکردم جور دیگه ای جلو بریم. نه وقتی داشتم که خودمو درگیرت کنم و نه دلی داشتم که تو این مدت بهت ببازم.من و تو زیر کاغذی رو امضاء نکردیم اما قرارداد نانوشته خودمون رو داشتیم.من باهات خوب بودم،صادقانه خوب بودم،چیزهای زیادی خودم بهت یاد دادم و معلمای خوبی برات گرفتم و توهم فقط میگفتی چشم..."دستشو از موهای تیره دوهیون فاصله میده و روی کمرش میزاره. نگاهی بهش می ندازه که یجورایی خودش رو روی سینه اش رها کرده بود:"...همه اون کارهارو برا الان انجام دادم دوهیون.الان باید قراردادمونو فسخ کنیم و راه خودمون رو بریم."
با این جمله دوهیون از گرمای یونگی دل کند و ازش فاصله گرفت.میتونست معنی اون جملات رو بفهمه اما چیزی که باعث سکوتش شده بود یخ زدن دستاش و پرش پلکش بود.هیچ وقت فکر نمیکرد وقتی به اینجا برسن اینطوری گیج و نگران بشه.فک میکرد آرامش عمیقی رو تو قلبش حس میکنه،از ته دل میخنده و عاشق پرواز کردن میشه.
یونگی متوجه تک تک حالتهای پسر کنارش بود.دستش رو روی رونش میزاره.باید حرقهاش رو کامل میکرد:"فردا از اینجا میری.یک بلیت به پاراگوئه.چند تا از آدمهای خودم رو باهات میفرستم و بعد از چندماه میبرنت آمریکا.هر مشکلی پیش اومد من همینجام.اماده ام که کمکت کنم.هرچی که باشه.تو آمریکا برات همه چی آماده کردم. خونه ، ماشین، حساب بانکی، تابعیت و هر چیزی که برای یک زندگی نیاز داری.هر کاری میخوای اونجا بکن،درس بخون،نوازندگی کن،هر کاری که دوست داری.تو حمایت منو داری و وقتی رو غلتک افتادی من به طور کامل رهات میکنم و تو زندگی خودتو داری.هرجوری که میخوای"
DU LIEST GERADE
Swept away [Hopemin/Yoonkook/Namjin] Completed
Actionوقتی میجنگی نه برای معشوقهات و نه برای خونوادت، میجنگی تا به خودت ثابت کنی دنیا هرچند راهت رو تاریک کنه بالاخره این تویی که قدم بر میداری؛ حتی اگه قراره بد باشی، خودت بد بودن رو انتخاب میکنی. * تمام اجزای صورتش درمقابل صورت یونگی بود. او هم چشم...