تهیونگ گیج بود، ناراحت بود، عصبانی بود ولی از همه مهم تر شرم زده بود.
باور این که انقدر عوضی شده که تو چشم بهترین دوستش با یه هرزه هیچ فرقی نداره براش سخت بود.
نگاهشو توی کلاسی که دور ترین نقطه ازش رو برای نشستن انتخاب کرده بود تا از جیمینی که همیشه ردیف اول یا دوم میشینه دور باشه گردوند.
همهی دخترا رو حداقل یه بار امتحان کرده بود، درسته درحد سکس پیش نرفته بود ولی لبای همه اشونو چشیده بود و حتی از چند تاییشون هم بلوجاب گرفته بود.
به فکر این افتاد که چند نفرشون اولین بوسه اش بوده؟
ولی هیچ کدوم از اونا اعتراضی نمیکردن و تهیونگ هم زور اعمال نمیکرد، تعداد محدودی گفته بودن که نمیخوان با تهیونگ باشن که تهیونگ هم با بی تفاوتی از کنارشون گذشته بود.
سرش رو روی میز گذاشت و سعی کرد تمرکزش رو روی تعداد نفس هاش بده تا انقدر فکر نکنه و برای اولین بار توی اون سال شروع به نکته برداری از درس معلم کرد، فقط میخواست ذهنش مشغلول باشه. نمیخواست فکر کنه.
هرچی بیشتر فکر میکرد بیشتر سردرد میگرفت، بیشتر به عوضی بودن خودش پی میبرد، و بیشتر به ضعیف بودن خودش باور میکرد.
نه نمیخواست فکر کنه.
زنگ تفریح خورد و اولین نفر از کلاس خارج شد و بعد گذاشتن کتابش توی لاکر به سمت حیاط پشتی رفت.
نمیدونست چرا فقط میدونست که باید به اونجا بره، خوشبختانه یا بدبختانه کسی اونجا نبود.
پایین درخت روی چمنا دراز کشید و وست هاشو زیر سرش گذاشت به شاخه های لخت و خالی از برگ درخت خیره شد.
جیمین بهش گفته بود باید دنبال یکی باشه که کاری کنه از کاراش پشیمون باشه، ولی جیمین نمیدونست که خودش اون شخصه.
اره تهیونگ پشیمون بود از کاراش و مسبب همهی اینا جیمین بود.ولی جیمین نمیتونست کسی باشه که تیکه های شکستهی تهیونگ رو به هم میچسبونه، نمیتونست کسی باشه که ترک هاشو صیقل میده.
جیمین فقط یه دوست بود، به معنای واقعی کلمه یه دوست بود، جیمین کسی بود که با افتخار میتونست اسم با ارزش دوست روش بزاره.
ادمای دیگه، جیانگ و اکیپش
اونا فقط چند نفر بودن که سرگرمش کنن.کسی واقعا درکش میکرد، کسی که اونو از کارهای اشتباهش پشیمون میکرد و کسی که به موقع میشست و زخم هاش رو پانسمان میکرد جیمین بود.
تهیونگ خوشحال بود که جیمینو داره.
نه اون واقعا سپاسگزار کارما بود که همچین فرشتهای رو سر راهش قرار داده.تهیونگ اون رو داشت حالا باید دنبال کسی میگشت که صیقلش بده.
کسی که از نو بسازتش، کسی که این تهیونگ رو خرد کنه و از تیکههای باقی مونده اش یه تهیونگ جدید خلق کنه.
BẠN ĐANG ĐỌC
Him & I [YOONMIN,VKOOK]
Fanfiction[Complete] "دنبالم نیا دال فیس ، تو پاکی و من از کثیف کردن چیز های پاک نهایت لذت رو میبرم." °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° "من کلا تو رو سه بار مست دیدم و هر سه بارش چیزی رو ازم دزدیدی اولین بار اولین بوسم و سومین بار باکرگیم." "دومین بار چی دزدیدم...