🌟part22🌟

3.8K 777 214
                                    


یونگی ماشین رو توی گاراژ کنار ماشین آقای پارک گذاشت و بعد خاموش کردن ماشین سمت سه تا پسر خوش خواب برگشت.

جیمین سرشو به صندلی تکیه داده بود و موهای قرمزش روی پیشونیش ریخته بود، اون پشت هم تهیونگ خیلی محکم جونگ کوک رو بغل کرده بود و انگار اصلا قصد نداشتن بیدار شن.

لبخند شیطانی روی لب های یونگی جا خوش کرد و با چشمایی که برق میزد به اون دکمه نگاه کرد، با تمام توان فشارش داد و صدای بوق توی کل فضا پیچید.

هر سه پسر با وحشت بلند شدن و گیج به اطراف نگاه کردن، جیمین نفس نفس میزد و جونگ کوک و تهیونگ درحالی که هر کدوم به یه در چسبیده بودن با تعجب به خودشونو اطراف نگاه میکردن.

یونگی پقی زد زیر خنده، سرشو روی فرمون گذاشته بود و هر هر میخندید و هر از گاهی هم به فرمون مشت میزد.

همه تو سکوت داشتن خندیدن یونگی رو نگاه میکردن که یه هو جیمین بلند جیغ زد، "هیووووووووووووونگگگگگگگگگگگگگ." و مشتاش روی کتف یونگی فرود اومدن.

"وای....اخ نزن جیمین... وای خدا قیافه هاتون" و دوباره از خنده غش کرد.

جیمین با حرص یونگیو میزد و یونگی با خندیدن بیشتر حرصش میداد، جنجالای جیمین ادامه داشت تا این که تقه ای به پنجره ی ماشین خورد و همه به سمت وانمین عصبانی که پشت در دیستاده بود برگشتن.

جو خیلی ساکت شد و دونه دونه از ماشین بیرون اومدن و به صورت ردیفی جلوی وانمین وایسادن.
به جز یونگی همشون سرشون پایین بود و یه زیر به هم زیر لبی فحش میدادن.

وانمین سمت یونگی برگشت و با آرامش ترسناکی پرسید، "با بوق بیدارشون کردی؟"

یونگی لبخند عریضی زد و سر تکون داد، خیلی یه ههویی وانمینم زد زیر خنده و درحالی که یه دستشو روی شکمش گذاشته بود با دست دیگش روی شونه ی یونگی زد، "ازت راضیم پسر... وای باید قیافه هاشونو میدم حیف شد."

ناله‌ی اعتراض آمیز تهیونگ و جیمین بلند شد ولی جونگ کوک یه قدم عقب تر ایستاده بود و معذب به اونا نگاه میکرد‌.

اینطور که معلوم بود یونگی ‌به اندازه ی اون غریبه نبود، بهش حسودی میکرد از جاهایی که توشون معذب باشه زیاد خوشش نمیومد.

متوجه هیوسو که غر غر کنان پشتشون میومد شد، "ای وانمین درد بگیری اومدی اینارو ساکت کنی خودتم داری سر و صدا میکنی.. اخه من تو تو چی دیدم که دودودرتهودم یتیتیتبوممت."

وانمین دهن هیوسو رو گرفت و اجازه نداد بیشتر از این حرف بزنه، هیوسو بعد این که بالاخره تونست دست وانمینو از رو دهنش برداره به خواست دوباره غر بزنه که متوجه پسرا شد.

یونگی به ماشین تکیه داده بود و داشت با گوشیش کار میکرد، جیمین و تهیونگم داشتن بحث میکردن که کدوم اتاق رو کی برمیداره، جونگ کوک هم یه قدم عقب تر از بقیه ایستاده بود و درحالی که دستاشو پشتش به هم قفل کرده بود با نوک پاش روی زمین داشت اشکال نامفهومی میکشید.

Him & I [YOONMIN,VKOOK]Where stories live. Discover now