🌟part34🌟

3.3K 580 191
                                    


"هیووووووووووننگگگگگگگ." جیمین تا پاش به مدرسه رسید جونگ کوک سمتش هجوم اورد و توی بغلش پرید.

"عایش آروم باش بچه چی شده؟"

جونگ کوک چشماشو درشت کرد، "یعنی چی چی شده؟ تولدت مبارکه، مبارکه تولدت، تو مبارک تولد، مبارک تو تولد، تولد تو مبارک، تولد مبارک تو."

جیمین با تعجب به جونگ کوکی که رسما داشت چرت و پرت میگفت نگاه کرد، "باشه جونگ کوک فهمیدم تولدم مبارک."

جونگ کوک چشماش قلب شد، "اره مبارررک."

"اهم اهم سلام عرض میکنیم جناب جئون."

جونگ سمت صدا برگشت، "عه وا ته ته تو کی اومدی؟"

تهیونگ پوکر بهش نگاه کرد، "از همون اول اینجا بودم شما رخصت نکردی فیس ما رو مشاهده کنی."

جونگ کوک چشم غره ای به تهیونگ رفت، "حالا هرچی."

بعد دوباره سمت جیمین برگشت و با ذوق گفت، "خب جیمین برنامه‌ات چیه؟ چی کار میخوای بکنی؟"

جیمین دستی به پشت گردنش کشید، "راستش داشتم فکر میکردم امشب بیاید خونه ی ما پیژامه پارتی بدیم هیوسو و وانمینم قراره بیان."

قیافه ی جونگ کوک وا رفت، "عممرااا اگه مامان من بزاره."

تهیونگ ابرو بالا انداخت و با شیطنت به جونگ کوک نگاه گرد، "اوه این حرف رو من کی شنیدم؟ اها دقیقا همون موقعی که داشتیم میرفتیم مسافرت درست نمیگم کوکی؟"

جونگ کوک انگار که چیز شرم اوری شنیده باشه روش رو برگردوند و جیمین و تهیونگ متوجه گونه های سرخش شدن، اون خجالت زده شده بود.

با صدای ارومی گفت، "نمیدونم شاید اگه تهیونگ دوباده مداخله کنه اجازه بدن."

تهیونگ گردن کوکی رو بین بازو و ساعدش گرشت و با مشتش شروع به سابیدن کف سرش کرد، "تو جون بخوا توله کیه که بده؟"

"یااا تهیونگ ولم کنننننننن."

جونگ کوک و تهیونگ درحال کشتی گرفتن بود که جیمین متوجه کسی پشت سر اون دوتا شد، یونگی با فاصله ی نسبتا زیادی ایستاده بود و به جیمین نگاه میکرد.

جیمین بغض کرد. چه قدر دلش برای حس کردن این نگاه روی خودش تنگ شده بود، با دیدن چشمای خیس و شکسته‌ی یونگی از خودش متنفر شد.

چه قدر- چه قدر خسته به نظر میرسید.
چرا دیگه اون لبخند قشنگ و توی چهرش نمیدید؟
چرا فقط یه پوزخند تلخ روی لب هاش جا خوش کرده بود؟
چرا رنگ پریده تر از قبل به نظر میرسید؟

یعنی فقط ندیدن جیمین انقدر نابودش کرده بود؟ احساس میکرد زانوهاش سست شده دیگه توانایی حمل وزنش رو نداشتن.

یونگی فقط نگاه میکرد، یک ماه از این این چهره ی پرستیدنی محروم بود پس فقط نگاه میکرد، امروز تولدش بود.

Him & I [YOONMIN,VKOOK]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt