⭐part23⭐

3.6K 781 109
                                    


خانم پارک روی صندلی کنار پنجره نشسته بود و داشت با قهوه ای که جونگ کوک واسش درست کرده بود رو میخورد و با لذت به پسربچه ی کیوتی که داشت مایه کیک رو هم میزد نگاه کرد.

باهم دیگه یه شام مفصل پخته بودن چون بچه ها ناهار نخورده بودن و خانم پارک رسما شیفته ی جونگ کوک شده بود.
اون پسر خوش قیافه با لبخند های مهربون و بانمکش و حرف های قشنگ لحن معدبانش همه و همه دست به یکی کرده بودن تا خانم پارک هر لحظه بیشتر و بیشتر از جونگ کوک خوشش بیاد.

جونگ کوک یه بخشی از مایه کیک رو جدا کرد و توی باقی مونده به مقدار فراوان پودر کاکائو و شکلات تلخ آب شده ریخت.
مایه رو داختل ظرف کیک ریخت و بعد مقداری از رنگ غذاعه آبی رنگ برداشت و توی مایه کیک جدا شده ریخت تا ابی بشه.
بعد با مایه ی ابی کیک شکلاتی رو تزعین کرد.

شکل های درهم برهم مثل شعله های اتیش و گل های ریزی که روی کیک میکشید واقعا فوق العاده بود.

خانم پارک پیش جونگ کوک اومد و با دیدن کیک به یقین رسید که جونگ کوک هنرمندم هست.

باهم کیک رو توی فر گذاشتن و جونگ کوک بعد تشکر از خانم پارک سمت اتاق مشترکش با تهیونگ رفت کمی بخوابه و خستگی در کنه.

خانم پارک از نظرش خیلی زیبا و مهربون بود. صورت جا افتاده و چروک های ریز کنار چشم و خط لبخندش واقعا اون رو شیرین میکردن.

بدون در زدن وارد شد و با تهیونگی که روی تخت پهن شده بود مواجه شد.

پوفی کشید و بعد از عوض کردن لباساش با یه تیشرت و شلوار راحتی روی تخت دراز کشید و ساعدش رو روی چشم هاش گذاشت. و طولی نکشید که از شدت خستگی به خواب رفت.

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°

تهیونگ با احساس خارش نو بینی از خواب بیدار شد و خمیازه ای کشید.

خواست دست راستشو بلند کنه که متوجه شد چیزی روی بازوشه.
چشم هاش رو باز کرد و با توله خرگوشی که خودشو توی بغلش مچاله کرده بود مواجه شد.

موهای قهوه ای رنگش روی پیشونیش و بالشت پخش شده بودن و لب هاش خفیف از هم فاصله گرفته بودن و دندون های سفید بانمکش رو به نمایش گذاشته بودن.

تهیونگ بی اختیار از معصومیت چهره‌ی خوابیدش لبخند زد و بیشتر روی صورتش دقیق شد.
لب‌های سرخ و خوشفرمش که تهیونگ هر بار با فکر این که اون لب ها بوسیدنش دیونه میشد.
چشم های زیبا و درشتش که حالا زیر سایه ی پلک هاش مخفی شده بود و مژه های کوتاه و پرش رو نشون میداد.

جونگ‌کوک واقعا زیبا بود.

تهیونگ به خودش اعتراف کرد و دست چپش رو که روی شونه های کوک انداخته بود پایین تر آورد و با گرفتن کمرش اون رو به خودش نزدیکتر کرد.

Him & I [YOONMIN,VKOOK]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora