چند دقیقه بعدش خانم مین با چند تا پیشدستی که توشون کیک شکلاتی بود وارد پذیرایی شد و کیک ها رو بین بچه ها تقصیم کرد.
جونگ کوک با یه لبخند خجالت زده کیک و از خانم مین گرفت و تشکر کرد, خانم مین لبخند گرمی زد و سر جاش نشست بعد رو به جونگ کوک گفت، "یونگی خیلی راجب تو حرف میزنه، امروز جونگ کوک فلان کرد، اونروز جونگ کوک بهمان کرد جونگ کوک امروز ناراحت بود و... حتی نقاشی هم که ازش کشیده بودیو بالای تختش چسبونده."
جونگ کوک با تعجب برگشت سمت یونگی و یونگی فقط شونه بالا انداخت، "راجب جیمینم کم حرف نمیزنه، وای مامان جیمین خیلی کیوته، وای مامان جسمین سیکس پک داره وای مامان جیمین خیلی مهربونه."
جیمین با خجالت خندید و اروم به بازوی یونگی زد، "انقدرم که میگه نیست."
خانم مین لبخند زد و تیکه ای از کیکش خورد، یونگی متوجه شد تهیونگ خیلی ساکته و تو حالت عادی باید جیمین و جونگ کوک رو مسخره میکرد.
صداشو صاف کرد و رو به مامانش گف، "مامان میتونم چند لحظه تهیونگ رو جایی ببرم؟"
جونگ کوک سریع واکنش نشون داد، "یااااا چرا فقط تهیونگ؟"
"تو حرف نزن بچه."
یونگی به جونگ کوک چشم غره رفت و سمت مادرش برگشت تا جواب بگیره، خانم مین تیکهی دیگه ای از کیک رو توی دهنش گذاشت و پشت چشمی واسه یونگی نازک کرد، "جیمین و جونگ کوک کم ببر حوصله ندارم وقتی دارن از سوراخ قفل اتاقت داخل و دید میزنن جمعشون کنم."
جیمین و جونگ کوک سریع سرخ شدن جوری که تهیونگ متوجه شد هر دوشون همین فکرو توی سرشون داشتن، تک خندی زد و از جاش بلند شد تا دنبال یونگی راه بیوفته.
یونگی سمت راهرویی که پر در بود رفت و دری که اخر راهرو بود رو باز کرد، بچه ها دونه دونه وارد اتاق شدن و خودش اخر از همه وارد شد و در رو بست.
جونگ کوک وارد جونگ شوک شده بود، جیمین دهنش حالت o گرفته و به شدت کیوت شده بود.
تهیونگ هم فقط با یه نگاه ناخوانا به پیانوی قدیمی که به دیوار تکیه داده شده بود نگاه میکرد، جونگ کوک بالاخره حرکتی کرد و تقریبا جیغ کشید، "هیونگ اتاقت چرا این شکلیه؟"
یونگی شونه ای بالا انداخت و خودشو روی تخت پرت کرد، "چه شکلیه؟"
جیمینم واکنش نشون داد، "چه میدونم نباید مثلا همه دیواراش مشکی باشه؟ بعد همه چیز اتاقت خاکستری باشه؟"
یونگی با تعجب ابرو بالا انداخت، "وا! بچه مگه من ریس مافیام؟ یادتون رفته فقط ۲۰ سالمه؟"
اتاق یونگی خیلی جالب بود، دیوارا همه رنگ ابی روشن بود و دیواری که تاج تختش بهش تکیه داده شده بود سفید بود.
YOU ARE READING
Him & I [YOONMIN,VKOOK]
Fanfiction[Complete] "دنبالم نیا دال فیس ، تو پاکی و من از کثیف کردن چیز های پاک نهایت لذت رو میبرم." °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° "من کلا تو رو سه بار مست دیدم و هر سه بارش چیزی رو ازم دزدیدی اولین بار اولین بوسم و سومین بار باکرگیم." "دومین بار چی دزدیدم...