S2.am i still alive?

77 12 0
                                        

Seokjin

×نامجونااا من واقعا میخوام راجب اون پسر بدونم ...اون به شکل غیرقابل باوری شبیه پارک جیمین فرشته ی اعظمه و فکر کنم تو هم مثل من به این قضیه که اون خودشه شک کرده باشی مگه نه؟

=جین .....خواهش میکنم بازم شروع نکن ....ما نباید هیچ دخالتی بکنیم ....اگر هم اون همون جیمین باشه ....یونگی خودش میدونه ....و اینکه .....خب اون هیچ چیز یادش نیست .....و نمیدونم قراره چی بشه ولی میدونم که همه چیز از قبل برنامه ریزی شده و ما هیچ نقشی توش نداریم ..

×ولی ....جونییییی......من واقعا میخوام خودم بفهمم ..

=باشه جین باشه ...میتونی دی ان ای اون رو داشته باشی ولی نباید به روی خودمون بیاریم ...باشه؟؟

×من به کسی بگم؟عمرا!

=از اون لحاظ که مطمئن نیستم ولی حداقل میدونم با کسی بجز من اینطوری حرف نمیزنی ...پس میتونی مدتی راز نگه دار باشی ....مگه نه؟

×معلومه که میتونم....ولی به شرطی که دی ان ای اون رو بهم بدی

=چرا میخوایش آخه؟

×نمیفهمی؟اگه اون پارک جیمین باشه میتونه آرزوی من رو برآورده کنه!

=مگه آرزوت چیه؟

×من ....خب راستش .....میخوام که برگردم به روز بلوغم و انسان بودن رو انتخاب کنم ....یا حداقل .....دور از سلطنت بودن رو !

=اوه ...ولش کن .....بیا به جنبه های مثبتش فکر کنیم ....اگه همه اینا نبود من و تو الان با هم نبودیم

×واقعا به این میگی مثبت؟

=خب ....مگه نیست؟

×واقعا فکر کردی من با تو بودن رو ترجیح میدم؟

=ولی مجبوری

×ولی میتونم برگردم و تغییرش بدم ..

=تو واقعا جدی حرف میزنی!ینی واقعا ترجیح میدادی من نباشم؟

×اون رو نمی گم....تو الان ...تنها کسی هستی که میتونم پیشش خودم باشم ...ولی من دلم نمیخواد دیگه زندگی کنم ....صدها ساله که دارم زندگی میکنم و بنظرم دیگه بسه ...و من حتی حق مردن ندارم ....

=درک میکنم چی میگی ...در اون مورد باهات موافقم ...اگه راهی بود من صدها سال پیش مرده بودم ....ولی واقعا راهی برای مرگ نداریم ....دیگه از زندگی کردن خسته ام ...ولی حداقل ما باهمیم ....بقیه خوناشام ها که کسی رو ندارن ..!

×چرا انقدر اصرار داری که جنبه های مثبت رو ببینی ....از هر ده هزار تا موردی که هست فقط یکیشون مثبته و تو فقط همون رو میبینی .دیگه از این ویژگی تو خسته شدم !

=یکم دیگه صبر کن ....ما مجبوریم یکم دیگه ادامه بدیم ...یکم دیگه دنیا خودش ما رو محو میکنه .
.دنیا دیگه چیزی تا پایانش فاصله نداره ...فقط یکم زمان داریم ...بیا از این باقی مونده اش به خوبی استفاده کنیم !

........... ‌..............

خب فقط باید برم یه تیشرت از تو اتاقش بردارم یا یه لباس دیگه ...هرچی جلو دست بود برمیدارم....مهم فقط اینه که دی ان ای اون روش باشه

این بویی که تو اتاق میاد قطعا مال خودشه ....من پارک جیمین رو فقط یک بار دیدم ....ولی .....کاملا بوی خونش رو یادمه ...امکان نداره اون نباشه ...اینم فقط به خاطر اینه که به مونی ثابت کنم ....و اینکه اشتباهی نشه ...ولی....چرا یونگی باید جیمین رو بخواد؟؟؟؟ینی یادش اومده که چه اتفاقاتی افتاده؟!؟!ولی ....فکر نمیکنم ....

....

Namjoon

خب ...میدونم که دیگه حس زندگی کردن ندارم ....ولی ...الان که فکر میکنم چیزی با ناپدید شدن کل دنیا فاصله نداریم ....دلم نمیخواد بمیرم .....خب ...درسته خیلی زندگی کردم ...و اگه جین نبود همین الان جشن میگرفتم که دنیا بالاخره داره تموم میشه ....ولی....بخاطر این نقشه لعنتی ....هوووففف کاش میتونستم برم و به اون خدا بگم که داره چیکار میکنه ؟ولی حق دیدنش رو ندارم ...اگه کس دیگه ای به زنده بودنش پی ببره و جاش رو بفهمه نقشه ها عملی نمیشه و کل عمر من برباد میره ...کل کارهایی که با دیگران کردم چون مجبور بودم ...همه ی اون کسانی که کشتم تا بتونم بقیه رو نجات بدم ....همه اش نابود میشه ...و من هم ...مجبورم دوباره به این زندگی ادامه بدم ......‌اگه این کار رو بکنم ....نه ...نمیتونم ...من نباید هیچ کاری بکنم ...فقط باید منتظر بمونم تا نقشه ها به پایان برسه ....اون زمان نقش من هم تموم میشه و میتونم راحت برم ...
《متاسفم که مجبورم هنوز هم نقشم رو حفظ کنم یونگی ..》

××××××××××××××

خب ...ممنون که میخونید.....خودم هم انتظار نداشتم اینطوری باشه این پارت ...ولی شد دیگه ...به هرحال امیدوارم خوشتون بیاد ...ووت یادتون نره

دوستتون دارم
پرپل یو 💜💜

Bloody loveWhere stories live. Discover now