S2.l know who you are!

133 12 0
                                        

+زمان حال+

باید می رفتم تحمل اون صحنه سخت بود...هرچند میدونستم اون خودش نیست..ولی به هر حال چشمام که اینو درک نمیکردن...پس راهی جز رفتن نداشتم...تقصیر اونا نبود.....ولی خب نمیتونم به قلبم بفهمونم که اون مال من نیست از طرفی بودن اون فرشته کنارش هم براش خوب نیست...اون با به بلوغ رسیدن و فهمیدن ماجرای زندگیشون
قطعا براش خطر ساز میشد ولی خب من نمیتونم بهش بفهمونم چون پدرش نمیزاره که حتی راجب اون موضوع حرف بزنم من واقعا باید بهشون بفهمونم که بودنشون کنار هم و کنار پدرش اصلا کار درستی نیست....البته باید قبل از اینکه یونگی واقعیت و حسش راجب اون رو بفهمه اینکارو کنم...
ولی خب چاره چیه که فعلا چاره ای جز رفتن ندارم چون قلبم با هر بار دیدنش یاد اون شخص در دنیای موازی با اینجا میوفته...خسته شدم از این حس درد لعنتی...ولی چاره ای جز صبر کردن ندارم اگه صبر کنم به زودی خود یونگی میفهمه که جیمین دلیل فراموشیشه و حتی ممکنه همه چیز رو به یاد بیاره...اون خدای قبلی خیلی لعنتی بوده...

داشتم می رفتم واسه انجام کار هایی مه یونگی بهم سپرده بود مثل امضا زدن یه سری پرونده مربوط به این خونه...قلمرو های جدید و اشغال نشده و...که فهمیدم یه نفر اومده برای ندیمه شدن....اینو از سر خدمتکار فضولی شنیدم که هیچ کاری جز جارو کشیدن نباید بکنه اما از همه چیز خونه خبر داره....میگفتن اون تازه رسیده...من مسئول این هم بودم و حالا این مهم تر از پرونده های تو اتاقم بود اونا هیچوقت تموم نمیشدن پس بهتر بود مارهای مهمتر رو زود تر انجام بدم ‌...

Jungkook
+-+---------+-++++-+-+-++-+-+-

این خونه خونه خوناشاماعه پس .....خیلی باحاله که مثل تو فیلماست...البته اینکه اینجا دقیقا همون جاییه که از روش فیلم میسازن در شباهتش بی تاثیر نیست....ولی خب راستشو بخوایید از دروازه بیرون باغ اینجا که رد شدیم استرس گرفتم...نکنه بخاطر مرد بودنم قبولم نکنن.....
ولی من جئون جانگکوکم جلوشون وایمیسم چ اونقدر حرف میزنم که راضی بشن...البته اولش باید جوری رفتار کنم که انگار نمیخوام اینجا باشم...که شک نکنن من چرا اینجام....بعد که طبق قوانین بهم میگن که حالا که چهره افراد مهم خانواده رو دیدم باید بمیرم مثلا نمیخوام بمیرم و قبول میکنم بمونم و بعد راضیشون میکنم که مرد بودنم بهتره...

*هی ،شما ها....این کیه که آوردین...فک نمیکنم قوانین رو زیر پا گذاشتن خوب باشه شما که میدونید....صبر کنید ببینم پس ندیمه کجاست...شما احمقا چیکار کردین...؟؟؟*

چه ترسناک حرف زد....ولی بهش نمیخوره انقدر خشن برخورد کنه...

/آوردیمش قربان ایشون هستن..بعد از اینکه به ارباب نشونش بدیم میاریمش برای بازرسی...

*نیازی نیست ارباب منو مسئول این کار قرار داده میتونین از خودشون بپرسین...حالا هم اون پسر با من میاد...

ینی از پسر بودن من جا نخورد...؟؟؟چرا این منو میبره...من باید با اربابشون حرف میزدم تا قیافشو ببینم....اَه...اشکال نداره اینطوری بهتره ممکنه بتونم جیمین فرشته ی اعظم رو ببینم...:-)

منو به سمتش هل دادن منم پشت سرش رفتم...خب بسه دیگه باید مخالفت کنم تا شک نکنه به نظر آدم زرنگی میومد و البته کار بلد....

+ب....ببخشید منو کجا میبرین ؟؟؟من چرا اینجام؟

من گفتم و اون منو به سمت داخل اتاقی راهنمایی کرد

*هی بچه...به من دروغ نگو میدونم خودت بلدی.....و البته باید بگم چهرت خیلی آشناس و فک کنم بشناسمت و بدونم چرا اینجایی...

اینو وقتی گفت که تو اتاق بودیم و درو بسته بود....

*هی نگران نباش...میدونم کی هستی مگه تو همون خدا جدیده نیستی؟؟؟خب تو به وجود فرشته ات نیاز داری و من میدونم چرا الان اومدی و صبر نکردی تا افسانه درست کار کنه....خب تو راجب اینکه فرشته محبوبت با همخونش ارتباط داشته کنجکاو شدی و اون بهت توجه نکرده و تو مجبور شدی برای فهمیدن اون ماجرا اینجا بیای تا از خود فرشته ای که همخونش بوده بپرسی....ولی خب باید بهت بگم ناامید شو چون اون هنوز چیزی یادش نمیاد....ولی خب هر سوالی داری میتونی از من بپرسی.....اگرم بازم خواستی بمونی بازم فردا راجبش حرف میزنیم...

+صبر کن صبرکن ببینم تو منو میشناسی؟؟....چطور؟؟؟اصن اونم ول کن بگو ببینم تو راجب تهیونگ چی گفتی؟؟؟اون با جیمین رابطه داشته ؟؟؟؟

*اولا که بله میشناسمت و دلیلش رو قرار نیست بهت بگم...دوم اینکه بله و اینکه داد نزن اگه این اتاق عایق صدا نبود خودتو و منو تو دردسر مینداختی....و هم اون فرشته ها رو...

+خب توضیح بده...دیگه داد نمیزنم...

...............

دو پارت آپ میکنم تا چهارشنبه بعدی....چون هرچی نوشته بودم پرید نشد زودتر آپ کنم شرمنده...دیگه با گوشی مینویسم که اتفاقی نیوفته....چون لبتاپم خراب شد و دادیم تعمیر کنن ‌..باز خدارو شکر تونستم متنشو پیدا کنم و اینجا بنویسم...
🙃

Bloody loveTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang