🎬Black Eyed.2🎬

3.2K 586 47
                                    

فلش دوربین های عکّاسی...

همون طور که انتظار میرفت، فقط در عرض چند هفتهㅡ حالا طوری زندگی می کرد که حتی خودش هم باور نمیکرد همون کارمند ساده ایه که به غیر همکارهای پیرش تنها همدم هاش خفاش های لای دیوارهای دفترش بودند.

ماشین جلوی ساختمون متوقف شد و  بادیگاردهایی که جلوتر از اون از ماشین پیاده شده بودن به سرعت بقیه مردم رو کنار زدن و مثل دیوار جلوی در ماشین قرار گرفتن. دخترها و حتی پسرهای زیادی برای شرکت تو اولین کامبک استیجش اونجا حاضر بودنㅡ لویی؛ مردی که با صدای بهشتیش دل ها رو به لرزه در میاره.

با باز شدن درِ ماشین صدای همهمه ها بالا گرفت. آدمهای زیادی اون جا بودن که تلاش میکردن بادیگارد هارو کنار بزنن تا خودشونو به اون اسطوره تازه کشف شده برسوننㅡ اون خوش صدا بود. کاریزمای پرفکتی داشت و بدون شک چهره ی زیباش، میتونست به تنهایی دلیل چشمک های پی در پی فلش دوربین های عکاسی خبرنگارها باشه. سرشو پایین انداخته بود که تا حد امکان از چشم مردم دور بمونه. مضطرب و نگران بود و این حجم از فشار و توجه اذیتش میکرد.

وقتی داشت اون قرارداد رو با کمپانی ای که از سوی سازمان امنیت ساپورت میشد امضاء میکرد، فقط به زندگی آروم و بی دردسری فکر می کرد که میتونست در گروی این اتفاق بهش برسه. اون فقط یه زندگی ساده و بی دردسر میخواست و بدون شک از ۸ سالگی دنبال کار بودن و پول درآوردن هیچوقت براش راحت نبود.

بادیگاردها، مردم و خبرنگارهارو کنار میزدن و راه رو برای چانیول و عواملش باز نگه میداشتن. بالاخره بعد از ورودش به ساختمون اصلی و بسته شدن در ها همه هیجانات خوابید. ذهنش مشغول بود و همین هم باعث شد وقتی گریمور قد کوتاهش دست شو سمت صورتش برد با پرخاش پسش بزنه.

"چان حالت خوبه؟" هانبیول، یکی از همکاراش که حالا به عنوان منیجرش اونجا بود با تعجب و نگرانی پرسید و چانیول فقط پلک هاشو روی هم فشار داد. "فقط..یکم استرس دارم" صادقانه گفت و قبل از این که منتظر جواب هانبیول بمونه سمت در چوبی و بزرگی که آرم سرویس بهداشتی روش حک شده بود رفتㅡ شقیقه هاش نبض دار شده بودن و زوق زوق میکرد. درو پشت سرش کوبید و همین که وارد اولین اتاقک سرویس شد خودشو روی صندلیش انداخت.

بیون بکهیونㅡ فقط یه نگاه به سابقه پرونده ش کافی بود تا یه هفته پشت سر هم کابوسشو ببینه. اون... رئیس یکی از بزرگترین باندای خرید و فروش مواد مخدر تو کل کشور. و فقط یه اسمㅡ و این تنها چیزی بود که کّ سیستم امنیت ملی از اون پسر تو چنته داشت.

بیش از ۲ ساله که پلیس مشغول پرده برداری از جنایات کثیفشه، با این حال تا اون روز حتی نتونسته یکی از انبار های متروکه شو کشف کنه و این نشون میداد اون به طرز دیوانه واری مرموز و زیرکهㅡ اما نقش چانیول این وسط چیه؟ یه طعمه ی بی ارزش که به قلّاب ماهی گیری می چسبه و تو دهن ماهی میره؟ شانس سالم برگشتنش چقدر بود؟ شانس زنده موندنش چی؟ میدونست حتی اگه بمیره هم جسدش هیچوقت برنمیگرده. ترسیده بود.

༺ 𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝕿𝖞𝖊𝖉 ༻Where stories live. Discover now