🎬Black Eyed. 34🎬

1.6K 353 129
                                    

نگاه کوتاهی به بچه گربه که مشغول لیس زدن کاسه شیرش بود انداخت و مشغول کارش شد. پیامی که از کیونگسو دریافت کرده بودو باز کرد و بعد از خوندنش متوجه شد که برای اون روز دیگه کافیه. از صفحه بیرون اومد و موس رو سمت حاشیه اسکرین برد. همون لحظه نظرش به یکی از فایل های دسکتاپ چانیول جلب شد.

«gggg»

از اسمی که روش گذاشته بود مشخص بود خیلی براش مهم نیست. دو بار روش کلیک کرد و واردش شد. فایل بلافصله باز شد و چند تا دونه عکس و فیلم رو صفحه ش لود شدن. ابرو هاش کمی بالا رفتن. از اون فاصله که مشخص بود عکس های دسته جمعی باشن. با کنجکاوی اولی شو باز کرد.

درست حدس زده بودㅡ یه عکس دسته جمعی از بچه های یه مدرسه بود. اول از همه فکر کرد یه عکس از جمع شاگرد های چانیول باشه. اما هیچ کدوم از دوتا زن بزرگسالی که کنار بچه ها ایستاده بودن شباهتی به چانیول نداشتن. پس با کنجکاوی مشغول گشتن بین بچه ها شد تا حداقل چانیولو از بین اونا پیدا کنه.

انتظارشو نداشتㅡ اما سن بعضی هاشون برای مدرسه ای بودن زیادی کم بود. بچه های ۲ تا ۷ ساله، که بنظر میرسید برحسب قدشون توی ردیف های پشتِ سر هم قرار گرفتن و اونایی که جوون تر بودن جلوتر از بقیه بودند.

روی صفحه کلیک کرد و عکس بعدی رو اسکرین لپ تاپ افتاد. نگاه دقیق تری به تابلوی پشت سر بچه ها انداخت. «نوانخانه ی هان هیون- جین»

نوانخانه؟ این عکس تو لپ تاپ چانیول چیکار میکرد؟ با تعجب نگاهی مابین بچه ها گردوند و خودش هم نفهمید چطورㅡ اما یکی از اون بچه ها به طرز عجیبی براش جلب توجه کرد. سرشو پایین انداخته بود و با دستش بازوشو نگه داشته بود. از پشت موهای مجعد و مشکی رنگش فقط گوش های بزرگ و بیرون زده ش مشخص بودن. خیلی کوچیک بودㅡ شاید ۲ یا ۳ ساله!

یه بار دیگه کلیک کرد و عکس بعدی رو صفحه اومد. دنبال اون بچه نگاه شو رو صفحه گردوند. این بار سرشو بالا آورده بود و داشت به دوربین نگاه میکرد. چشم هاش از گریه قرمز بودن و گونه ی تپل و گردش به طرز ناجوری قرمز شده بود.

زد عکس بعدی.
بچه ی مورد توجه ش این بار سمت زنی که پشت سرش ایستاده بود برگشته بود و اون زن با اخم ناخوشایندی، بنظر میرسید داره براش خط و نشون میکشه. نگاهی به بازوش که زیر مشتش جمع شده بود انداخت. روش زوم کرد و سه تا خط قرمز رو دید. اخماش تو هم گره خوردن. با نگاه مو شکافانه ای رو صورت بچه زوم کرد. اون چانیول بود مگه نه؟ همون چشم ها، همون صورت گرد و همون گوشای پهن! معلم سابقش تو پرورشگاه بزرگ شده بود؟

فرصت نکرد بیشتر از این ذهن شو درگیر پاسخِ همچین سوالاتی کنه، با باز شدن درِ خونه بلافاصله لپ تاپو بست و بلند شد. سرمایی که به لطف باز شدن در تو فضای خونه پیچیده بود با قرار گرفتن چهره ی پر از خشم چانیول تو چهارچوب در، بی اهمیت شد. "همین الان- از خونه ی من- برو بیرون" نفسش از شدت ناراحتی و عصبانیت بالا نمی اومد. چشم های بکهیون از فرط گرد شد.

༺ 𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝕿𝖞𝖊𝖉 ༻Donde viven las historias. Descúbrelo ahora