لباشو روی لبای نرم چان گذاشت و اونارو بین خودشون گرفت. چشماشو بست و دستاشو لای موهای پسر بلندتر خزوند. هرلحظه انتظارشو داشت که چان پسش بزنه و عقب بکشه. اما وقتی حرکت انگشتاشو روی کمر برهنه خودش حس کرد، پلکاشو بیشتر روی هم فشار داد و انگشتاشو خم کرد.
دستای چانیول روی پهلو هاش قفل شدن و بکهیون همونطور که سعی میکرد روی صدای نفسای پسر تمرکز کنه حرکت ناشیانه دستشو روی کمر خودش حس کرد. بعد از چند ثانیه ی طولانی بوسیدن بالاخره ازش فاصله گرفت. بدون اینکه دستاشو از روی صورتش برداره خیره شد تو چشماش.
حالت چانیول ترکیبی از هیجان، خجالت، تعجب و سردرگمی بود. بکهیون تو فاصله چند سانتی متری صورتاشون مشغول آنالیز چشمای درشت و براقش شد و با لبخندی که زد دستشو سمت گره حوله ش برد و اونو از دور کمرش باز کرد.
🔞🔞🔞
با پائین افتادن حوله، نگاه چان هم همزمان پائین رفت و وقتی بدن برهنه ی بکهیونو دید جهش خونو به سمت سرش کاملا حس کرد. متوجه صدای نفسای عمیق بکهیون نشد با حس جفت انگشتی که زیر چونش قرار گرفت مجبور شد سرشو بالا بیاره و به صورتش خیره شه. قبل ازینکه بخواد چیزی بگه با ضربه ای که به قفسه سینش وارد شد تعادلشو از دست داد و به اختیار بکهیون روی تخت پشت سرش افتاد.
سعی کرد برای بلند کردن خودش آرنجاشو زیر بدنش ببره اما بکهیون سریع تر بود. جلو اومد و با گذاشتن زانوهاش دو طرف بدن پسر بزرگتر دستاشو روی سینه اش گذاشت و سمتش خم شد.
نگاه متعجب چانیول رو نگاه نا خوانای بک قفل شد. وقتی دستای بکهیونو دید که سمت دکمه های پیرهن میرن و تک تک بازشون میکنن بدنش لرزید. اما نه مخالفتی کرد و نه سعی کرد پسرو از روی بدنش کنار بزنه.
بکهیون سه تا از دکمه هاشو باز کرد و قبل از این که بخواد سراغ چهارمی بره با حسی دستی که با ملایمت روی دستش نشست سرشو بالا اورد و چانیولو دید که بالا تنه ش رو از روی تخت بلند کرد و تا بتونه بشینه. نگاهی به بدن برهنه بکهیونه که با پاهای باز روی پاهاش نشسته بود انداخت و با گرفتن حاشیه لباسش اونو از تن خودش درآورد و گوشه ای پرت کرد.
نگاه بکهیون مشغول براندازی هیکل لاغر اما روفرم چانیول شد و با دراز کرد دستاش سمتش سینه ش انگشتای باریک و سردشو روی شکمش پائین کشید و لمسش کرد. سرشو بالا اورد. متوجه لبخند محوی که گوشه لب چانیول نشسته شد. با حس حرکت دستای چانیول روی کمرش دستاشو بالا اورد و روی شونه های مرد گذاشت.
دستای چان با مهارت از روی پهلوهاش سر خوردن و سمت کمر و کتفش رفتن. دستشو با ملایمت روی پوست نرم و کاملا تمیز پشتش کشید و دست چپشو تا پشت موهاش بالا برد و قسمتی از موهاشو تو چنگش گرفت. سرشو به آرومی به عقب خم کرد و با جلوتر اوردن سرش، لباشو به گلوی بکهیون چسبوند.
ESTÁS LEYENDO
༺ 𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝕿𝖞𝖊𝖉 ༻
Fanfic─پارک چانـیـول، یـهکارمنـد ساده تو بخش بایـگانـی سازمان اطلـاعات کره که قبول میـکنـه اسمش به عنـوان یه آیـدولروکی وارد روزنـامههـای کیپاپ شه، تا با کمکبه پلـیـس برای دستگیـری رئیـس یـکی بزرگتریـن بانـدهـای تجارت موادمخدّر︎ زنـدگی بهـتری برای خو...