![]()
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
VOTE........🌟
دروتی از پله ها پایین اومد و ظرف های پر غذای روی سینی توی دستش نشون میداد لویی بازم چیزی نخورده
رز از جاش بلند شد و همراه دروتی ظرف های غذا رو از روی سینی برداشت و روی میز گذاشت
:با تو هم حرف نزد ?
:حرف میزنه ولی نمیگه چشه
رز سرشو تکون داد و به ساعتش نگاه کرد
:من یه بیمار دارم که باید چکاپش کنم , به انجی بگو میتونه بره و به پیتر بگو این هفته دیگه واین نیاره
دروتی چشمی گفت و شروع کرد به شستن ظرف ها
در حالیکه رز از پله ها بالا رفت و جلوی در اتاق لویی ایستادبه در ضربه زد و اونو نیمه باز کرد , اتاق خیلی تاریک بود و فقط چراغ مطالعه ی لویی روشن بود
:بیبی ?
لویی سرشو از روی صفحه ی باز کتابش برداشت و به مادرش نگاه کرد
:بله مام ?
:بخاطر من دسر و بخور ... لطفا !
:اما ...من اشتها ندارم
رز آهی کشید و چیزی نگفت اون میدونست لویی اونقدر دوسش داره که هیچ وقت به این جمله اش نه نگه اما اون داشت مخالفت میکرد پس اوضاع واقعا جدیه
:لویی?
لویی نگاهشو به مادرش داد و منتظر بقیه ی حرفش شد
:هدف زندگیت اونقدر کوچیک نبود که از الان انقدر ضعف نشون بدی ... تو میخوای جون آدما رو نجات بدی اما داری خودتو مریض میکنی
:این ... من فقط یکم زمان لازم دارم
:تو سه روزه که شام نمیخوری , نهارتو نصفه خوردی , و فقط یه لیوان شیرموز برای صبحانه خوردی
:اووم
لویی سرشو پایین انداخت
:بیبی , امشب و میتونی فکر کنی و فردا هم که امتحان نداری , بخودت فرصت بده و اینو بدون من همیشه هستم حتی اگه شده تلفنی ..هوم ?
:همیشه !
:خب میدونم اونجور که باید کنارت نبودم اما , اینبار دارم سعیمو میکنم ... خب ?
![](https://img.wattpad.com/cover/213872828-288-k329386.jpg)
ESTÁS LEYENDO
H E L P M E .
Fanfic❌COMLETE❌ ژانر : تخیلی .ارواح _ رومنس #1-larry #-Harrystyles #1-louis and ... :کمکم کن :چطوری? :من و از دست خودت نجات بده .