سلاااام ,
❌یادتون نره ,پیج دوممو لطفا فالو کنید❌
louloutomo91به کسایی که بتونن بوک هامو به انگلیسی ترجمه کنن نیازمندم , اگه کسی هست لطفا اعلام امادگی کنه
لاو یو گایز 🍻
...................
لویی گوشیش و کنار گذاشت و به هری که کنار در منتظر بود نگاه کرد
:اومدم بگم صبحانه آماده اس
لویی لبخندی زد و از روی تخت بلند شد
:مادرم بود انگار اونم دیشب خونه نرفته
هری در اتاق و بست و همراه لویی سمت میز صبحانه رفت
:دیشب خوب خوابیدی?
لویی زبونشو روی لبش کشید و نون تست توی دستشو نگاه کرد
:آره ...چطور مگه ?
:هیچی , دیشب خواستی تو اتاق من بخوابی ولی بعد پشیمون شدی
:خب ..خب , من نمیخواستم معذبت کنم , راستی مادرت کجاست ?
: روزای تعطیل میره با دوستاش بیرون
:مگه تو شهر چی هست که از دیدنش خسته نمیشن
:اونا میرن ساحل , تو شهر نمیمونن
لویی که از پیچوندن موضوع کاملا راضی بود نفس راحتی کشید و مشغول خوردن شد
بعد خوردن صبحانه همراه هری سمت طبقه ی بالا رفتن
داخل سالن رو به روی کتابخونه ی بزرگ اونجا ایستاد و وقتی هری در صندوقچه ی تزینی رو باز کرد توجهش به اون جلب شد:این چیه ?
:جعبه ی البوم های خانوادگی , میخوای نگاه کنی?
لویی به میز نزدیک تر شد و سرشو تکون داد
هری البوم هارو روی میز گذاشت و جعبه رو کنار کشید
:بشین
لویی روی صندلی نشست و منتظر شد تا هری البوم هارو بهش نشون بده
:اینجا من دو سالم بود
:اوه تو خیلی تپل بودی
:و با نمک مگه نه ?
لویی نگاهی به هری انداخت
:هنوزم با نمکی
و وقتی هری سرشو چرخوند و به چشم های لویی نگاه کرد , عجیب شدن فضای بینشون باعث شد لویی لبخندشو از دست بده
:عا...ای...این کیه?
:این , خاله امه
:خیلی شبیه توئه , یعنی , تو خیلی شبیه اونی

YOU ARE READING
H E L P M E .
Fanfiction❌COMLETE❌ ژانر : تخیلی .ارواح _ رومنس #1-larry #-Harrystyles #1-louis and ... :کمکم کن :چطوری? :من و از دست خودت نجات بده .