آرچر ماشین و پارک کرد , به ساعتش خیره شد دستشو دوباره رو فرمون برد و بیرون و نگاه کرد
چند دقیقه بیشتر طول نکشید که هری از کلیسا بیرون اومد و با دیدن ماشینش سمتش اومد
:هی ...چه خبر ?
هری در ماشین و بست و کتشو مرتب کرد
:گفت باید لویی و ببینه
:خب , چرا الان نیومد ?
:واسه ظهر وقتش آزاده
:بهش گفتی حالش بده ولی دکترا نمیتونن تشخیص درستی بدن ?
:گفت ممکنه اون جن یا روح یا هر چیزی که هست بتونه دستگاه هارو از کار بندازه , یا هرچی شبیه به این به هر حال زودتر از ظهر نمیتونست بیاد
آرچر ماشین و به راه انداخت و نگاهی به هری کرد
:تو حالت خوبه ?
:اره , خوبم ....ممنونم که کارای شرکت و انجام میدی میدونم دست تنها سخته
:مهم نیست , من فقط نگران لوییم ... میترسم وقتی بتونیم وضعیتشو ببینیم کار از کار گذشته باشه
هری دستشو رو صورتش کشید و سرشو به صندلی چسبوند
:از هر طرف به بن بست خوردیم , نه دکترا میتونن کاری بکنن نه خود لویی میتونه چیزی بگه ...
:درستش میکنیم ... درست میشه
:میترسم
:هی هری , لطفا ... تو نباید اینجوری باشی
:نمیتونم بهش فکر نکنم
:به چی?
:اینکه شاید , اون چیز ... تو من بوده و بعد به لویی منتقل شده
به آرچر نگاه کرد
:میشه ?
:مگه تو چیکار کردی? نکنه ...اوه خدای من
:هی هی نه .. نه من , من فقط بوسیدمش
سرشو خم کرد و صورتشو با کف دستاش پوشوند
:دیوونه شدی! من شنیدم با سکس منتقل بشه ولی با بوسیدن حتی انفلانزا هم نمیگیره , کامان هری
:باورم نمیشه میتونی شوخ طبع باشی اونم تو همچین شرایطی
:فایده ی غصه خوردن چیه ! من روحیه مونو حفظ میکنم تا برای نجات لویی راهی پیدا کنیم , حداقل الان که میدونم دوسش داری امکان نداره پا پس بکشم ... بعد اینهمه سال تو یکی و دوست داری و بخاطرش خودتو به آب و اتیش زدی
:بس کن آرچر یکم موقعیت شناس باش الان وقت این حرفا نیست
:خوبه حداقل مخالفت نکردی که دوسش ندارم و اینا ...اوکی بریم بیمارستان منتظر کشیش بمونیم

VOCÊ ESTÁ LENDO
H E L P M E .
Fanfic❌COMLETE❌ ژانر : تخیلی .ارواح _ رومنس #1-larry #-Harrystyles #1-louis and ... :کمکم کن :چطوری? :من و از دست خودت نجات بده .