E

1.4K 388 450
                                    

نحوه ی ووت دادنا اصلا جالب نیس

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

نحوه ی ووت دادنا اصلا جالب نیس

VOTE 🌟

...........

لویی کلافه در کتابشو بست و به هری نگاه کرد روی صندلیش چرخید و دستاشو رو سینه اش گرفت

:اگه اینجوری به من زل بزنی من نمیتونم تمرکز کنم و هرچقدر دیرتر درسمو بخونم دیر تر به کاری که میخوای میرسم ... متوجه شدی?

هری با بیچارگی سرشو تکون داد و محو شد , بعد چند لحظه که خبری ازش نشد لویی با حس عذاب وجدان نفسشو بیرون داد و دوباه برگشت سر درس خوندن

درواقع لویی واقعا چاره ای نداشت اون جوری برنامه ریزی کرده بود که بتونه به هری کمک کنه اما هری زیادی استرس داشت ! البته اگه روح هم استرس داشته باشه

بطرز معجزه آوری لویی تونست فکرشو از هری پاک کنه و روی درسش تمرکز کنه , البته اینکه اون عاشق زیست بود هم به ماجرا کمک میکرد

بعد تموم شدن بخشی که برای این ساعت از روز انتخاب کرده بود کارتشو لای کتاب گذاشت و بعد درشو بست 

از پشت میز بلند شد و نگاهی به اطراف کرد

:هری? .... هری?

با دیدن هری که داخل قاب پنجره نشسته بود نفس راحتی کشید

:برو پایین منتظرم بمون من باید لباسامو عوض کنم آ...

ناگهان جمله اشو قطع کرد و سمت کمدش رفت

:چرا وایسادی برو دیگه

:فکر کردم شاید خواستی چیزی بگی

:خواستم بگم مراقب باش استیو دم درِ , حالا میشه ول کنی و بری پایین لطفا ?

هری سرشو تکون داد و طبق عادتی که داشت از در بیرون رفت و باعث شد لویی به اینکه نگران دیونش توسط استیو شد کمتر خودشو سرزنش کنه
به هر حال گاهی وقتی یه چیزی برات عادی میشه فکر میکنی بقیه هم مثل تو هستن
اما , هیچکس نمیتونه مثل یکی دیگه فکر کنه

شلوار جین , هودی بنفش , کفش های ونس سفید و مشکی با برداشتن کیف پول و موبایلش لویی کاملا آماده بود تا از خونه بیرون بزنه

H E L P    M  E  .Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang