نمیدونم این کامپلت لعنتی رو چرا میزنه ولی
💚💙 #1 thanx 🍺😁
□■□■□■□■□■□■□■□■□■
از ماشین پیاده شد و نگاهی به هولدینگ کرد نفس عمیقی کشید و دسته ی کیفشو محکم تر توی دستش گرفت
از پله ها بالا رفت و سمت اتاقش راه افتاد دیوید با لبخند کتشو آویزون کرد
:هی پسر کیفتو رو میز من گذاشتی
لویی که انگار تازه وارد دنیای واقعی شده بود نگاهی به میز خودش کرد و کیفشو از روی میز دیوید برداشت
:صبح بخیر ...متاسفم
:حالت خوبه ?
لویی سرشو تکون داد و پشت میزش نشست
:کی میری مینه سوتا ?
لویی که انگار برق گرفته بودش سریع به ساعت نگاه کرد و بعد نفس راحتی کشید
:هووف , یک ساعت دیگه
:بلیت گرفتی?
:من نگرفتم ولی برای ایمیلم اومده که بلیتم رزرو شده
:پس از شرکت گرفتن
نگاهی به دیوید کرد و بعد برگه هایی که توی کیفش بود و چک کرد
:همه اومدن ?
دیوید سرشو بالا گرفت
:ها ? کی مثلا ? باید همه بیان دیگه !
YOU ARE READING
H E L P M E .
Fanfiction❌COMLETE❌ ژانر : تخیلی .ارواح _ رومنس #1-larry #-Harrystyles #1-louis and ... :کمکم کن :چطوری? :من و از دست خودت نجات بده .