لویی حالش خیلی بهتر شده بود و بعد اینکه از بیمارستان ترخیص شد همراه خانواده ی هری و آرچر و همینطور مادرش سمت پارکینگ رفتن تا برای جشن گرفتن به خونه ی لویی برن
داخل خونه همه چی با مدیریت دروتی برای صرف نهار کاملا مهیا شده بود
عکس هایی که از داخل بیمارستان با هم گرفته بودن , عکس فارغ التحصیلی لویی از کالیفرنیا , عکس هایی که با پدرش داشت و خیلی عکس هایی که هری و آرچر هم جزئی از اونها شده بودن رو به درو دیوار خونه زدن
همگی با تعریف کردن اتفاق هایی که افتاد , نهاری رو همراه با لبخند و شادی میل کردن اما ... هنوز تو دل تک تکشون یه کار نیمه تموم اخر هر لبخند رو به ترسی پنهان بدل میکرد
آنه با نگاهی به اونها و دهانشو با دستمال پاک کرد
:بنظرم بهتره آرچر و هری برای کاوش اون زیرزمین دست بکار بشن
رز: مگه دیروز اونجا نبودن ?
ه : اره ولی بنظر باید اونجا رو تخریب کنیم , صاحبخونه دیوار های جدیدی زده چون فکر میکرد اونجا نمور شده
آر: جایی که لویی بهمون نشون داد دقیقا همون جاییه که دیوار زدن وسایل رو با خودمون اوردیم احتمالا چند ساعت کار ببره
آنه سری تکون داد
:چند ساعت ... خوبه
لویی نگاهی به هری انداخت
:آینه چی?
ه : تو گاوصندوق
رز لبخندی زد
:خب بنظرم بهتره زودتر دست بکار بشیم چون من پیج شدم و باید برم
هری نگاهی به رز و بعد لویی کرد
:پس کی پیش لویی میمونه ?
رز لبخند زد
:دروتی از من بیشتر به لویی حواسش هست , نگران نباش
آنه از جاش بلند شد
:خیلی خب بهتره شما زودتر برید , گفتین چندساعت کار داره نمیخوام به شب بخورید
آرچر همراه هری از جاش بلند شد
:پس ما میریم , لطفا مراقب باشین , حواستون به لویی باشه
دروتی لبخند زد
:حتما اقای استایلز
لویی:تو هم مراقب خودت باش هری و تو آرچی
ه: باشه ... میبینمت
آرچر دست هری رو کشید تا اونو با خودش ببره و بعد شروع کرد به حرف زدن
آر : باشه مراقبیم , بیا بریم هری دیر میشه
آدریا هم بلند شد و کیفشو برداشت و منتظر شد تا آنه همراهش بیاد اما آنه کنار لویی ایستاد
YOU ARE READING
H E L P M E .
Fanfiction❌COMLETE❌ ژانر : تخیلی .ارواح _ رومنس #1-larry #-Harrystyles #1-louis and ... :کمکم کن :چطوری? :من و از دست خودت نجات بده .