part9

907 146 9
                                    

3ماه بعد

الان سه ماهو نیمی میشد که حال بکهیون خوب شده بود.ییرن دیگه میتونست راحت نفس بکشه و سوبین پاهاشو تکون بده.

وضعیت جسمی همشون خوب بود و الان حتی میتونستن به ماموریتشون ادامه بدن ولی و وضعیت روحیشون به معنای واقعی کلمه داغون بود.

از طرفی بکهیون و سوبین خواهر ناتنیشون که حتی از خودشونم بیشتر دوسش داشتن تو کما بود و هنوز بعد از سه ماه بیدار نشده بود.

ییرن هم برادرشو از دست داده بود و نمیدونست زندست یا مردست؟ ولی خودش با مرده ی متحرک هیچ فرقی نداشت و شبا به جای خواب فقط گریه میکرد و افراد اون باند لعنت شده ی لعنتی که همه ی آدمای عوضی لعنتی توش از همه ی دنیا لعنتی تر بودن رو نفرین میکرد.

ییرن فقط به خاطر برادرش نبود  که چشماش گود شده بود و خواب نداشت .به خاطر آیشا هم بود.اون لعنتی الان سه ماه تمامه که تو کماعه و این دیگه داشت کفریش میکرد.

سوبینم همینطور فکرش درگیر خواهر نازنینش بود و از طرفی فکر یونجون داشت میکشتش .یعنی زنده بود؟دلش میخواست اون حرومزاده ها رو پیدا کنه و تیکه تیکه شون کنه.

بکهیونم که اینجا حکم برادر بزرگتر و حتی میشه گفت پدر باید خود خوری میکرد ولی از همه داغون تر و ناراحت تر و عصبانی تر و مرده تر و....... بود.

تو این مدت که ییرن برادرشو از دست داده بود از برادر کمتر واسش نزاشته بود. انگار که برادره واقعیشه هرچند اونا با خواهر و برادر هیچ فرقی نداشتن.

........

صدای شکست شیشه ای اومد و باعث شد بکهیون سیخ بشینه.

جونگ کوک تو آشپز خونه هم صدا رو شنید و دویید سمت نشیمن و به جیمین که رو کاناپه خوابیده بود و پای سوبین رو شکمش بود و سر سوبین رو شونه های بکهیون بود نگاه کرد. اون دوتا خواب بودن و بکهیون تلوزیون نگاه میکرد.

دوباره صدای شکستن از طبقه ی بالا اومد و بعد صدای فریاد و قهقهه.اینبار انگار کمد روی زمین افتاده باشه صدا اومد و باعث شد جیمین و سوبین با ترس از خواب بیدار بشن.

بکهیون سریع از جا بلند شد که باعث شد سوبین و جیمین روی هم دیگه بیوفتن چون تکیه گاه بیشعورشون پاشده بود.

بکهیون با اخم به سمت پله ها دویید و جنوگ کوکم پشت سرش.

صدا از اتاق ییرن میومد.بکهیون سریع بدون در زدن وارد اتاق شد و چشماش گرد شد.

اولین باری بود که بعد از سه ماه وارد اتاق ییرن میشد و حالا میفهمید دلیل این رفتارای ییرن چیین.

کمد لباس هاش افتاده بود زمین و لباساش ریخته بودن بیرون.وسایل میز تحریرش رو زمین بودن و میز برعکس شده بود.روی زمین سیل خورده شیشه اومده بود و روی بعضی از قسمت های زمین خون زیادی بود.

again after long timeWhere stories live. Discover now