قسمت 6

93 22 0
                                    


هوسوک روی تختش دراز کشیده بود وبه اتفاق روزش فکر میکرد

چند باری به جونگکوک زنگ زده بود اما اون موش موذی جوابش رو نداده بود .کلا انگار همه چیز آروم شده بود چون حتی توی گروهی که تو فضای مجازی هم داشتن کسی حرفی نمیزد

هرکسی که کار خودش مشغول بود

بعد از اینکه تصمیم گرفت جونگکوک رو گوشمالی بده دوباره فکرش به سمت اون دختر رفت ...دختری که حتی اسمش رو هم نمیدونست

چشمهای بزرگ و پوست روشنش.....موهای بلند و انگشتای کشیده و صورت گردش

اینکه چطور با اون لباس کم هنوز هم به شنا کردن فکر میکرد و تمرین میکرد . حتما اراده قوی ای داره

هنوز براش جای سوال داشت که چطور توی این مدت هیچوقت ندیدتش

اون که معمولا به قسمت صخره ای ساحل میرفت....

دختر به نظرش زیبا میومد . این برای خودش هم جای سوال داشت.... چون معمولا درباره ظاهر کسی اظهار نظر نمیکرد ولی تنها کلمه ای که با به یاد اوردن اون به ذهنش میرسید "زیبا" بود

اینکه چند سالشه , اسمش چیه و کجا زندگی میکنه سوالهایی بود که توی ذهنش پرواز میکردن . اینکه ایا اصلا بار دیگه میبینتش یا نه

برای متوقف کردن افکار تموم نشدنیش با اخم ریزی روی پیشونیش چشمهاش رو بست

انقدری خسته بود که بعد از چند دقیقه خوابش ببره و حتی با صدای مادرش که برای شام صداش میزد هم بیدار نشه

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

جیمین سر یونگی رو توی بغل گرفته بود

یونگی ای که نیم ساعتی میشد به خواب رفته بود . عاشق این مدلی بود که میخوابیدن . معمولا یونگی کسی بود که مثل حامی جیمین رو در آغوش میکشید ولی خودش هم گاهی به یه آغوش احتیاج پیدا میکرد و با اینکه اعتراف نمیکرد اما خودش رو بین بازوهای پسر کوچکتر میچپوند و با لبخند چشم هاش رو میبست

جیمین بال بزرگ سفیدش رو به رسم عادت و روحیه ی حمایتگری نوعشون دور یونگی پیچیده بود و از هر نفسش که روی قسمت پایینی گردنش پخش میشد لذت میبرد

بین لبهاش باز مونده بود و دستهاش پهلو های جیمین رو بغل کرده بود

نفس هاش رو تا 1652 شمرده بود و کم کم داشت توی افکارش غرق میشد

تماس پوست های گرمشون احساسی مثل زندگی بهش میداد

انگشت دستش بین موهای مشکی یونگی همچنان میچرخید و نوازشش میکرد .

بوسه ی ده هزارم رو روی موهاش گذاشت وبه چشمهای بسته اش خیره شد

گونه اش رو روی سر یونگی گذاشت و نوازش هاش رو از سر گرفت

The Other OneWhere stories live. Discover now