هوسوک مثل همیشه کنار صخره های تیز و سیاه منتظر نوآ بود
هوا نسبت به روز قبل حداقل سه برابر سردتر شده بود . ساحل مثل روزهای اخیر خلوت به نظر میرسید. تا کریسمس فقط یک هفته ی دیگه زمان باقی مونده بود و هوسوک میخواست مطمئن بشه که نوآ برای افتتاحیه ی روز بعد حتما میاد
البته بیشترین دلیلی که الان اینطوری توی این هوا منتظر ایستاده بود به خاطر استرسی بود که حتی یک لحظه هم دست از سرش برنمیداشت
این اولین کار حرفه ایش بود و نمیدونست که بعد از افتتاحیه همه چیز خوب پیش میره یا نه ؟
نگاهی به آسمون کرد . گه گاهی کلاغی از بالای سرش رد میشد و هوسوک چونه اش رو بیشتر داخل یقه پالتوی ضخیمش فرو میکرد . به دلایلی اصلا دوست نداشت با دیدن اونها به همراه غیر عادی جونگکوک فکر کنه .
کسی که میدونست غیر معمول ترین شخص برای دل سپردنه ولی خب...ایرادی به دوستش وارد نبود وقتی خودش عاشق کسی شده بود که باید منتظر میموند تا از توی آب بیرون بیاد
کم کم وقتی بیشتر و بیشتر با نوآ و دنیاش آشنا شده بود فهمید که این سرمای غیر عادی حتما دلایل شومی داره . دلایلی که خیلی نمیدونست چین ولی احتمالا بی ربط به سایه هایی که هر بار نوآ با انزجار بهشون اشاره میکرد نبودن
هوسوک میدونست خطراتی برای نوآ وجود داره
و برای همین نگران بود . نمیخواست نوآ رو از دست بده . به هیچ وجه
-سلام
برگشت و صورت درخشان نو.آ رو دید . علی رغم نگرانی هاش لبخندی زد و جوابش رو داد :
سلام
خوشبختانه نوا عادت کرده بود به اینکه به محض بیرون اومدن از آب لباسهاش رو بپوشه!
ویژگی منحصر به فردی داشت که کمک میکرد وقتی بیرون از آبه بدن و موهاش به سرعت خشک بشن و این یه نکته ی مثبت بود .
نوآ با لبخند جلوتر اومد و بین بازوهای هوسوک لحظاتی چشم هاش رو بست
هوسوک بدن ظریف دختر رو بیشتر توی آغوشش فشرد و از گرماش لذت برد
نمیتونست بهش بگه که چقدر دوست داره هروقت اراده میکنه این گرما رو داشته باشه . چقدر دلش مخیواست که نوآ با خودش زندگی میکرد .
میدونست برای گفتن همچین حرفی زوده
مخصوصا الان که هنوز تو خونه ی والدینش زندگی میکرد
توی رویاهاش مستقل میشد . یه خونه ی نقلی و جمع و جور
با دکوری روشن و نور زیاد . اتاقی که نوا ازش بیرون میومد و زندگی آرومی که کنارش میگذروند . میدونست که برای رسیدن به همچین چیزی هنوز راه خیلی طولانی ای رو در پیش داره ولی خب
VOUS LISEZ
The Other One
Fanfictionدنیا جای عجیبیه بیشتر ما فکر میکنیم جهان اطرافمون رو به خوبی میشناسیم و چیزی نیست که از زیر نگاه های جستجوگر و کنحکاومون قسر در رفته باشه اما اینطوری نیست این کهکشان هنوز پره از ناشناخته ها.... ناشناخته هایی که بعضی هاشون خیلی خیلی به ما نزدیکن 💥 *...